مانیتورها و مانیتورینگ – چه چیزی برای استودیوی شما مناسب است

در هر استودیویی فارغ از نوع و سایز آن، تمام تصمیماتی که گرفته می شود – لِول ها، EQ، کامپرشن، ریورب – بر اساس چیزیست که مهندس میکس از طریق سیستم مانیتورینگ می شنود. سیستم مانیتورینگ فقط شامل اسپیکرها نمی شود، بلکه محیط اتاق هم جزوی از آن است. راحت می شود از چنین المان مهمی غافل شد و در لذت استفاده از میکروفن های جدید، پلاگین ها و دیگر لوازم استودیویی غرق شد. ممکن است شما کمتر از آنچه که باید به اسپیکرهای مانیتورینگ و آکوستیک کردن اتاق کنترل اهمیت بدهید، اما اتاق کنترل جاییست که حیاتی ترین تصمیمات در آن گرفته می شود.

یک استودیو به اندازه ای که سیستم مانیتورینگ آن اجازه می دهد خوب است و در ساختن یک استودیو با هر سایزی چند فاکتور بسیار مهم وجود دارد که حتما باید آن ها را مد نظر قرار داد. به طور طبیعی استودیوهای سطح بالا بودجه ی کافی برای خرید گران قیمت ترین و مدرن ترین اسپیکرها را دارند و آکوستیک محیط آن ها به وسیله ی افراد حرفه ای انجام و با دقت تنظیم شده است. اما حتی استودیوهای کوچک تر با بودجه ی بسیار محدودتر هم می توانند کارهای زیادی برای بهینه کردن صدای محیطشان انجام دهند، البته اگر بدانند باید به چه عواملی توجه داشته باشند. پس اجازه دهید نگاهی داشته باشیم به برخی از مهمترین عواملی که در اسپیکرهای مانیتورینگ و معضلات آکوستیکی اتاق ها نقش موثری دارند. با اسپیکرها شروع می کنیم…

هیچ چیزی ایده آل نیست

اگرچه هدفون ها برای هر استودیویی ضروری و کارآمد هستند، اما این اسپیکرهای مانیتورینگ هستند که بخش اعظمی از صدایی که صدابردار و مهندس میکس تصمیماتشان را بر اساس آن اتخاذ می کنند را تولید می کند. در ادامه ی مقاله به شما توضیح خواهیم داد که چرا اسپیکرها به هدفون ها ترجیح داده می شوند.

تصویر 1. دایره های قرمز محدوده ای از فرکانس ها که دچار رنگ شدگی هستند و افزایش شدت پیدا کرده اند را در اسپیکرهای hi-fi نشان می دهد. در عوض در قسمت پایین می بینیم که اسپیکرهای مانیتورینگ پاسخگویی فرکانسی یکدستی دارند.

موزیسین هایی که به صورت تفریحی کار می کنند، معمولا از اسپیکرهای خانگی hi-fi بجای اسپیکرهای مانیتورینگ استفاده می کنند، اما هرکسی که بخواهد به صورت حرفه ای کار کند، بهترین صدای ممکن را بگیرد و میکس هایی بسازد که در انواع سیستم های صوتی خوب صدا بدهد، به مانیتورهای اختصاصی استودیویی نیاز خواهد داشت؛ اسپیکرهایی که مخصوص این کار ساخته شده اند، نه برای لذت بردن صرف از پلی بک موسیقی.

اسپیکرهای خانگی استریو/های فای معمولا به شکلی طراحی می شوند که باعث شوند هر چیزی خوب صدا بدهد و این یعنی صدایی بلند و روشن با بیس زیاد. برای دستیابی به چنین هدفی در طراحی این نوع اسپیکرها عمدا بالانس فرکانس ها بر هم می خورد و محدوده هایی از فرکانس ها برجسته تر می شوند؛ شدت فرکانس های بیس و فرکانس های بالا افزایش پیدا می کند تا تجربه ی صوتی دراماتیک تری برای کاربر فراهم شود، مخصوصا در ولوم های پایین تر. اما اسپیکرهای مانیتورینگ قرار نیست کاری کنند که هر چیزی خوب صدا بدهد؛ در عوض این نوع اسپیکرها نیاز دارند به این که تا جای ممکن بالاس تُنال طبیعی داشته باشند تا کاربر دقیقا بداند چیزی که ضبط یا میکس کرده آیا خوب صدا می دهد یا نه – اگر خوب صدا بدهد که هیچ، اما اگر مشکلی در صدا باشد مهندس میکس یا صدابردار باید از آن آگاه شود تا بتواند تنظیمات و اصلاحات مناسب برای برطرف کردن آن را انجام دهد. تصویر 1 را مشاهده کنید.

اسپیکرهایی که با پاسخگویی فرکانسی اغراق شده، اشکالات را پنهان کنند شاید تجربه ی شنیداری لذت بخش تری را رقم بزنند، اما نمی توانند کار مانیتورهای استودیویی را انجام دهند. پاسخگویی فرکانسی یکدست و عاری بودن صدا از هر نوع رنگ شدگی ضروری است و این چیزیست که بیشتر مانیتورهای اختصاصی استودیویی سعی در فراهم کردن آن دارند.

به طور طبیعی پاسخگویی فرکانسی یکدست هدف مانیتورهای استودیویی است، اما قطعا در دنیای واقعی هیچ مانیتوری نمی تواند کاملا فِلَت باشد و پاسخگویی فرکانسی صد در صد یکدستی داشته باشد؛ همچنین هیچ مدل اسپیکری نمی تواند دقیقا مشابه مدل دیگری صدا بدهد. با این حال اگرچه وقتی مانیتورهای مختلف را با هم مقایسه می کنیم اختلافاتی در بالانس تُنال کلی آن ها وجود دارد، اما این اختلافات باید به حد کافی ملایم باشند، به شکلی که تصمیماتی که برای EQ اتخاذ می کنید را بیشتر از یکی دو دسی بل تغییر ندهند. با فرض این که شما می خواهید مانیتور مورد نظرتان را از بین چند مانیتور که تمام آن ها مدل هایی خوب از کمپانی های معتبر هستند انتخاب کنی، خوب است مانیتوری را انتخاب کنید که پاسخگویی فرکانسی آن نزدیک به ذائقه ی شنیداری خود شماست – چون در غیر این صورت شما با استفاده ی نابجا از EQ می خواهید کاراکتر دیگری در صدای مانیتور ایجاد کنید.

فرکانس های پایین (low-end)

پخش پایین طیف فرکانسی – یعنی بیس – معمولا محدوده ایست که افرادی که در استودیوهای کوچک کار می کنند در تنظیم درست آن دچار مشکل می شوند. تنها پاسخگویی بیس اسپیکرها نیست که می تواند مشکل ساز باشد، بلکه خود اتاق هم معمولا فاکتور مهمی در ایجاد مشکل برای مانیتورینگ low-end می باشد. اما پاسخگویی بیس اسپیکرها همیشه اهمیت فراوانی دارد. در یک استودیوی ایده آل، بودجه و فضای کافی برای برای خرید و نصب مانیتورهای بزرگ و فول رنجی که بیس عمیقی تولید می کنند وجود دارد، اما در دنیای واقعی، پاسخگویی بیس جاییست که بزرگترین چشم پوشی ها را باید در آن انجام دهید.

پاسخگویی بیس در هر اسپیکری، تناسبی بین سه فاکتور فیزیکی (و البته قیمت) است: سایز، بلندی صدا و گستردگی محدوده ی فرکانس های بیس. شما نمی توانید هر سه ی این موارد را با هم داشته باشید، یعنی داشتن اسپیکری که هم سایز کوچکی داشته باشد، هم قادر به ایجاد صدای بلند باشد و هم پاسخگویی بیس عمیقی داشته باشد ممکن نیست. اسپیکری که سایز کوچک و صدای بلندی دارد، برای بدست آوردن چنین ولومی باید گستره ی فرکانس های بیس را فدا کند؛ اسپیکر کوچکی که بیس عمیقی دارد، باید شدت ولوم را فدا کند؛ همچنین قابلیت ارائه ی ولوم زیاد و بیس عمیق، سایز بزرگتری را در اسپیکرها می طلبد.

معمولا در استودیوهای کوچک تر محدودیت فضا وجود دارد و به همین علت در آن ها از مانیتورهایی با سایز کوچک تر استفاده می شود که گستره ی فرکانس های بیس در آن ها کاسته شده است. البته به خاطر داشته باشید که این بدان معنا نیست یک اسپیکر کوچک تر بیس ضعیفی خواهد داشت – مانیتوری که به خوبی طراحی شده باشد بیس کافی و متناسب با میدرنج و فرکانس های بالا را خواهد داشت. چیزی که مانیتورهای کوچک کم دارند بیس کلی نیست، بلکه گستره ی محدوده ی فرکانس های بیس است، یعنی پایین ترین فرکانس و اکتاوی که اسپیکر قادر به پخش آن است. محدوده ی بیس معمولا از حدود 200Hz تا 40Hz یا حتی 30Hz را شامل شود. بیشتر فاندامنتال های موسیقایی بالاتر از 40Hz هستند، اما افکت هایی که در فیلم ها استفاده می شوند (مانند انفجارها) می توانند تا پایین تر از این فرکانس ها هم امتداد داشته باشند. جای تعجبی نیست که بسیاری از مانیتورهای استودیویی کوچک تر چنین عمقی را ایجاد نمی کنند.

مانیتورهای کوچکتری که امروزه رایج هستند معمولا دارای ووفرهای 5، 6 و 8 اینچی می باشند. یک مانیتور 8 اینچی باید قادر باشد گستره ی فرکانس های بیس را تا حدود 40Hz بازتولید کند، آن هم بدون افت کیفیت و یا استفاده از بدنه ای بسیار بزرگ؛ اما مانیتورهای کوچک تر 5 یا 6 اینچی معمولا عمیق ترین فرکانس هایی که قادر به تولیدشان هستند حدود 50–60 Hz است. حتی اسپیکرهای کوچک تر 3 یا 4 اینچی قادر به تولید فرکانس هایی پایین تر از 80 Hz هم هستند، اما این نوع اسپیکرها برای استفاده با ساب ووفرها طراحی شده اند.

فانتوم فاندامنتال (فاندامنتال های نامرئی)

مانیتورهای 5 و 6 اینچی بسیار رایج هستند. مهم است بخاطر داشته باشید که فرکانس های فاندامنتالی که در پایین ترین اکتاوها قرار می گیرند حتی با اسپیکرهایی که اکتاوهایی به آن پایینی را بازتولید نمی کنند قابل درک هستند؛ چنین چیزی به لطف یک پدیده ی سایکوآکوستیک با نام phantom fundamental اتفاق می افتد.

اگر یک نت پایین، مثلا نت می روی گیتار بیس (که فرکانس فاندامنتال آن 41 Hz است)، را در یک مانیتور 5 اینچی که پایین ترین فرکانسی که می تواند بازتولید کند حدود 60Hz است پلی کنید، کماکان می توانید هارمونیک های دوم، سوم، چهارم، پنجم و غیره ای که آن صدا را تشکیل می دهند را بشنوید – از آنجایی که هارمونیک ها مضرب هایی از فرکانس فاندامنتال هستند (در این مثال 41Hz)، تمام این هارمونیک ها با هم سیکل هایشان را با سرعت 41 سیکل بر ثانیه شروع می کنند و به پایان می رسانند. به لطف درک سایکوآکوستیک ما از امواج صوتی پیچیده، سیستم شنوایی انسان قادر است فرکانسی که به وسیله ی اسپیکر بازتولید نشده است و در نتیجه pitch صحیح فاندامنتال، یعنی نت می در فرکانس 41Hz را درک کند.

در این حالت تُن بیس حجم کمتری خواهد داشت، اما نکته اینجاست که اگر پاسخگویی کلی مانیتور بالانس خوبی داشته باشد و پاسخگویی بیس مناسبی در محدوده ی 60-200Hz وجود داشته باشد، این مانیتور می تواند برای اهداف حرفه ای مانیتورینگ مورد استفاده قرار بگیرد – البته کاربر باید با محدودیت های این مانیتور آشنا باشد و سعی نکند با استفاده ی نابجا از EQ کاری کند که فرکانس های بیس مانند مانیتورهای بزرگتر صدا بدهند. اگر کاربر وقت بگذارد و ببیند دیگر قطعات موسیقی روی این مانیتوری که بیس محدود دارد چگونه صدا می دهند، آن وقت می تواند از این مانیتور کوچک که پاسخگویی فرکانسی آن از یکدستی مناسبی برخوردار است برای اهداف مانیتورینگ بهره ببرد.

مانیتورهایتان را بشناسید

یکی از مهمترین مواردی که در کار کردن با مانیتورهای استودیویی وجود دارد شناخت دقیق آن هاست – این که بدانید موزیک های آرتیست های دیگر که به صورت حرفه ای تنظیم، میکس و مستر شده اند روی مانیتورهای شما چطور صدا می دهند و بر اساس این بازخوردی که می گیرید خواهید توانست صدای مانیتورهایتان را بهتر قضاوت کنید. برای رسیدن به این هدف می توانید میکس هایتان را مدام با ترک های رفرنس مقایسه کنید.

همین شناخت دقیق مانیتورهاست که باعث شده بسیاری از میکس های موفق روی مانیتورهای Yamaha NS-10 ساخته شوند – Yamaha NS-10 در ابتدا برای مصرف استودیویی طراحی نشده بود و سپس با تغییر استراتژی فروش به عنوان اسپیکر مانیتورینگ معرفی شد؛ توییترهای این مانیتور آنقدر صدای هارشی داشتند که افراد برای ملایم کردن صدای آن، توییتر را با دستمال کاغذی می پوشاندند؛ همچنین این مانیتور به شدت از کمبود بیس رنج می برد. شاید خیلی از افراد نتوانند با این مانیتورها کار کنند اما افراد دیگری هم هستند که موفق شده اند با همین مانیتورها میکس های موفقی بسازند.

همچنین باید اشاره کنیم که بسیاری از مانیتورهای استودیویی امروزی اکتیو و دارای امپلی فایر هستند و این کار شما را راحت تر می کند. در مانیتورهای پسیو شما باید پاور و راندمان یک جفت مانیتور را با امپلی فایری مَچ کنید که امپدانس و وات متناسبی داشته باشد. اما در مانیتورهای اکتیو نیازی به این کارها نیست.

قراردهی اسپیکرها

تصویر 2: پنل پشت یک مانیتور (Mackie XR824) که تصویر روی آن تنظیمات آکوستیک برای قراردهی مانیتور را مشخص کرده است.

واضح است که اتاق روی صدایی که از مانیتورها بیرون می آید تاثیر می گذارد، پس نحوه ای قراردهی مانیتورها در اتاق اهمیت زیادی دارد. در رابطه با آکوستیک اتاق ها در انتهای مطلب صحبت خواهیم کرد و فعلا تمرکز را روی چگونگی تنظیم اسپیکرها برای گرفتن بهترین نتیجه می گذاریم.

در استودیوهای بزرگتر، شما معمولا اسپیکرهای بزرگی را می بینید که درون دیوارها نصب شده اندو چنین اسپیکرهایی برای داشتن ولوم بسیار زیاد ایده آل هستند اما امروزه بسیاری از صدابرداران و میکس من ها ترجیح می دهند از مانیتورهای کوچک تری استفاده کنند که روی کنسول یا میزها قرار می گیرند. در حالی که آن مانیتورهای بزرگی که درون دیوارها نصب می شوند برای این نوع قرارگیری طراحی شده اند، مانیتورهای عادی کوچکتر باید از دیوارها فاصله داشته باشند، مخصوصا از کنج اتاق.

وقتی یک اسپیکر نزدیک دیوار قرار می گیرد، بیس آن اغراق خواهد شد. چنین چیزی شاید وسوسه انگیز و جالب باشد، مخصوصا در مورد اسپیکرهایی که بیس کمی دارند، اما متاسفانه این نوع بیس، بیس خوبی نیست – این نوع boost شدن بیس که در نتیجه ی مجاورت اسپیکر با دیوار اتاق اتفاق می افتد به هیچ وجه یکدست نیست و فرکانس های مختلف آن شدت و ضعف دارند.

یکدست ترین پاسخگویی بیس را زمانی می توان داشت که مانیتورها حداقل چیزی بین 60 تا 120 سانتی متر از نزدیک ترین دیوار اطرافشان فاصله داشته باشند. بیشتر مانیتورها به شکلی طراحی می شوند که یکدست ترین پاسخگویی فرکانسی را در چنین پوزیشنی داشته باشند. در حالت شاید مانیتورها صدای کم حجم تری نسبت به زمانی که کنار دیوارها قرار می گیرند داشته باشند، اما بیس پرحجم و اضافه برای مانیتورینگ استودیویی به هیچ وجه مناسب نیست، بلکه شما نیاز به یک پاسخگویی فرکانسی یکدست و بدون رنگ شدگی دارید. اگر به بیس بیشتری نیاز دارید باید یک مانیتور بزرگتر تهیه کنید و قطعا آن را از دیوارها فاصله دهید.

با این وجود برخی مانیتورها تنظیماتی اکولایزری برای بیس ارائه می دهند تا کاربر در صورتی که چاره ای نداشته باشد بتواند مانیتورها را در مجاورت دیوارها قرار دهد، مانند کاربرانی که در اتاق های کوچک کار می کنند. (تصویر 2 را مشاهده کنید.) اما این تنظیمات هم تنها یک کاهش بیس ساده را انجام می دهند تا پاسخگویی اغراق شده ی بیس طبیعی تر به نظر برسد؛ ولی باز هم یکدست نبودن فرکانس های اغراق شده ی بیس برطرف نخواهد شد، پس بهتر است تا جای ممکن مانیتورها را از دیوار فاصله دهید.

همچنین پیشنهاد می شود مانیتورها را به شکل قرینه در اتاق قرار دهید، یعنی به شکلی که هر دوی اسپیکرها از دیوارهای کناری فاصله ی برابری داشته باشند. در این حالت انعکاس ها (مخصوصا انعکاس های mid و high-frequency) در هر دو طرف میدان استریو پایدار خواهد بود. اگر اسپیکرها نسبت به دیوارهای کناری قرینه نباشند، ممکن است انعکاس های قوی تری در یک سمت استریو ایمیج در پوزیشنی که شما قرار گرفته اید به وجود آید و در نتیجه پتانسیل این که بالانس چپ/راست میکس های شما بهم بخورد وجود دارد.

زاویه ی بین مانیتورها

بیشتر افرادی که در استودیو کار می کنند موافق هستند که بهینه ترین زاویه برای قرارگیری مانیتورها، زاویه ی 60 درجه است، یعنی 30 درجه زاویه بین هر اسپیکر و sweet spot یا همان پوزیشن ایده آل بین دو اسپیکر. این توصیه بر اساس پوزیشن و گرایش گوش انسان است و صرف نظر از فاصله ی کاربر از مانیتورها، این زاویه باید به شکلی انتخاب شود که بهترین استریو ایمیج ایجاد شود. این زاویه اگر بیش از اندازه باشد موجب می شود میکسر بیشتر ترک ها را نزدیک به مرکز استریو ایمیج pan کند و در نهایت میکس او استریو ایمیج مناسب و وسیعی نخواهد داشت. اگر این زاویه زیادی کم باشد، میکسر panning ترک ها را بیش از اندازه واید خواهد کرد و تمام المان ها به سمت چپ و راست استریو ایمیج منتقل خواهد شد.

وقتی صحبت از فاصله ی بین شنونده و مانیتورها پیش می آید، چند گزینه وجود دارد. برای اسپیکرهای بزرگتری که فاصله ی مناسبی از دیوار دارند، پوزیشن midfield احتمالا بهترین گزینه باشد – نشستن پشت کنسول یا میز کار، حدود دو متر فاصله از sweet spot. برای مانیتورهای کوچک تر فاصله ی توصیه شده حدود یک متر است. چنین فاصله ای به عنوان مانیتورینگ نیرفیلد شناخته می شود – اسپیکرها به حد کافی به شنونده نزدیک هستند تا تاثیرات اجتناب ناپذیر انعکاس های اتاق در فرکانس های بالا و میدرنج به حداقل برسد.

این انعکاس ها می توانند به کاراکتر تُنال و ایمیجینگ صدایی که از مانیتورها بیرون می آید آسیب بزند و در نتجیه جزئیات، وضوح و عمیق صدا از بین برود. چنین چیزی می تواند روی هر میکسی تاثیر منفی داشته باشد، مخصوصا وقتی نوبت به استفاده از افکت هایی می رسند که دیلی یا ریورب/آمبیانس ایجاد می کنند؛ همچنین در این شرایط شما نمی توانید به خوبی تشخیص دهید که آیا در یک صدای ضبط شده میکروفن تُن اتاق را زیادی دریافت کرده یا نه. با مانیتورینگ نیرفیلد، به دلیل نزدیک بودن مانیتورها به شنونده، تداخلی که این انعکاس ها ایجاد می کنند ضعیف تر از صدای مستقیم مانیتورها خواهد بود و در نتیجه شما صدای تمیزتری را با وضوح و جزئیات بیشتری خواهید شنید.

چه از مانیتورهای نیرفیلد استفاده کنید و چه از مانیتورهای میدفیلد، ارتفاع مطلوب مانیتورها به این شکل است که توییترها تقریبا هم سطح گوش شنونده قرار بگیرند. به این صورت خواهید توانست واضح ترین پاسخگویی را در محدوده ی حیاتی فرکانس های بالا و قسمت بالای میدرنج را داشته باشید، محدوده ای که گوش انسان استریو ایمیج و عمق را از آن تشخیص می دهد.

هدفون ها

پیش از آن که به صحبت در رابطه با تاثیر اتاق روی محیط مانیتورینگ بپردازیم، خیلی کوتاه راجع به هدفون ها صحبت می کنیم. بسیاری از موزیسین هایی که به صورت سرگرمی کار می کنند بیشتر از هدفون استفاده می کنند؛ هم به دلیل راحتی و هم به خاطر این که هدفون نسبت به اتاقی که آکوستیک نامناسبی دارد، کنترل و دقت بیشتری را به آن ها ارائه می دهد. همچنین در هنگام ضبط، هدفون های پشت بسته ی دور گوش جزو وسایل ضروری برای موزیسین ها هستند تا بتوانند صدای خودشان و دیگر ترک ها را به خوبی بشنوند و در عین حال صدای هدفون به میکروفن ها درز پیدا نکند.

اما برای میکس، بهترین راه کار با مانیتور است، نه هدفون. هدفون ها ایمیجینگ و وضوح گمراه کننده ای را ایجاد می کنند و میکس هایی که با هدفون ساخته می شوند ممکن است روی اسپیکرها وضوح و بالانس کافی نداشته باشند و با کاهش کیفیت جزئیات مواجه شوند. از طرف دیگر میکس هایی که با مانیتورها ساخته می شوند معمولا روی هدفون هم خوب صدا می دهند و حتی شاید روی هدفون جزئیات بیشتری را نیز به نمایش بگذارند.

دلیل این موضوع به اختلاف اساسی در نحوه ای که صدای استریو در هدفون و اسپیکرها شنیده می شود مربوط است. در هدفون ها، گوش چپ شما تنها کانال چپ را می شنود و گوش راست تنها کانال راست را. اما در مانیتورها هر دو گوش، هر دو کانال را می شنوند و در نتیجه جزئیات، عمق و استریو ایمیج به شکل کاملا متفاوتی درک می شوند.

پس بهترین شیوه میکس کردن با مانیتورها و چک کردن میکس با هدفون است. در حالت ایده آل اسپیکرها و حتی اتاق های اضافه هم برای چک کردن میکس موثر خواهند بود؛ همچنین با استفاده از انواع مختلف هدفون (هدفون استودیویی، ایرباد) هم می توانید مطمئن شوید که میکس هایتان در هر سیستمی خوب صدا خواهد داد.

اتاق

حتی افرادی که در استودیو کار می کنند و به خوب از اهمیت پاسخگویی یکدستی که مانیتورها باید فراهم کنند آگاه هستند، شاید تجربه ی کافی برای درک این موضوع را نداشته باشند که خود اتاق چه تاثیر بزرگی می تواند روی صدا داشته باشد. این قضیه مخصوصا برای میکس حیاتی است – اگر اتاق صدا را زیادی تغییر دهد، موجب می شود که میکسر تصمیمات اشتباهی در تنظیمات EQ، دیلی و ریورب انجام دهد و در نتیجه میکس هایی ساخته خواهد شد که فقط در همان اتاق خوب صدا می دهند.

تصمیمات میکسی که در اتاقی با ناهنجاری های آکوستیکی گرفته می شود موجب خواهد شد که میکس در دیگر اتاق هایی که به همان شیوه صدا را تغییر نمی دهند صدای خوبی نداشته باشد. حتی فِلَت ترین مانیتورها هم در چنین اتاق هایی دچار تغییر کاراکتر خواهند شد، پس برای داشتن یک محیط حرفه ای، خود اتاق را هم باید به عنوان عضوی از زنجیره ی مانیتورینگ در نظر بگیرید و برای کاهش تاثیر آن روی صدای مانیتورها از تجهیزات آکوستیک استفاده کنید.

وقتی مانیتورها صدا را در اتاق پخش می کنند، امواج صوتی بین دیوارها، کف و سقف منعکس می شوند و در مسیر امواج صوتی مستقیم مانیتورها قرار می گیرند و در نتیجه بالانس اُورتُن و هارمونیک های صدا تغییر می کند؛ میکس هایی که در چنین محیطی ساخته می شود در محیط های دیگر خوب صدا نخواهد داد. علاوه بر این، دیلی ها و آمبیانس اتاق می توانند تصویر غلطی از آمبیانس کلی میکس را به شما بدهند و در نتیجه شما تصمیمات اشتباهی در حین استفاده از افکت های بر پایه ی دیلی، مانند کورس، اکو یا ریورب خواهید گرفت. از دست رفتن جزئیات در صدای اتاق می تواند منجر به اتخاذ تصمیماتی اشتباه حتی در ساده ترین تنظیمات، مانند تنظیم ولوم ها و panning، شود.

مشکلات صدای اتاق را می توان در دو دسته ی کلی قرار داد – مشکلات low frequency و مشکلات mid-/high frequency. با مشکلات low frequency شروع می کنیم، چرا که مشکلات جدی تر هستند و بیشترین تاثیر را در عدم صدادهی مناسب میکس در سیستم های صوتی دیگر دارند.

امواج ساکن

در هر اتاقی امواج صوتی بین سطوح موجود در اتاق منعکس می شوند – ما در اینجا به مشکلات انعکاس از دیوار اتاق ها اشاره خواهیم کرد، اما یادتان باشد که انعکاس از سقف و کف هم بخشی از این مشکل است. زمانی که امواج کوتاه تر فرکانس های بالا و فرکانس های میانی منعکس می شوند، مشکلات phase و مشکلات رنگ شدگی صدای ناشی از آن در سراسر اتاق پخش می شود. اما طول امواج بلندتر فرکانس های بیس معمولا به بزرگی ابعاد اتاق یا حتی بزرگتر از آن است و این انعکاس ها موجب حذف و تقویت فرکانس های مختلفی می شوند که در نقاط مشخصی از اتاق قرار می گرند.

نمی خواهیم به بحث فیزیک این امواج وارد شویم، اما در چنین نقاطی از اتاق، بیس در برخی فرکانس ها یا حذف و یا تقویت می شود. این اتفاق در فرکانس هایی رخ می دهد که طول آن ها با ابعاد اتاق تناسب دارد و معمولا هر اتاقی چند مورد از این فرکانس ها را بین سطوح موازی اش دارد (یعنی بین دیوار به دیوار و سقف به کف). این ناهنجاری های به وجود آمده در فرکانس های بیس را امواج ساکن می نامند.

برای مثال همیشه در خود دیوارها برخی فرکانس های بیس انباشته می شوند – به همین خاطر توصیه می شود اسپیکرها را دور از دیوار قرار دهید. همچنین از آنجایی که فرکانس امواج ساکن به طول این امواج و ابعاد اتاق بستگی دارد، امواج ساکن در هارمونیک های این فرکانس ها نیز اتفاق می افتد – در نتیجه لِول و بالانس تُنال نت های بیس در لوکیشن های مختلف یک اتاق متفاوت خواهد بود.

بهترین راه مواجهه با امواج ساکن استفاده از تجهیزات آکوستیک برای شکستن آن هاست. برای این کار باید فرکانس هایی که تحت تاثیر قرار می گیرند را محاسبه کنید (با یک فرمول بسیار ساده) و سپس با نصب تجهیزات آکوستیک در درون یا روی دیوارها از ایجاد چنین امواجی جلوگیری کنید. تجهیزات آکوستیکی که برای این کار استفاده می شوند بیس ترپ نام دارند و خود بیس ترپ ها هم انواع مختلفی دارند.

شاید امکان قرار دادن تجهیزات آکوستیک درون دیوارها برای شما میسر نباشد، اما تجهیزات آکوستیک زیادی وجود دارد که شما می توانید آن ها را روی دیوارها نصب کنید. بیس ترپ ها معمولا در کنج اتاق قرار می گیرند. همچنین شما با قرار دادن مانیتورها دور از دیوار می توانید مشکلات را کاهش دهید.

Comb filtering

در فرکانس های بالا و فرکانس های میانی، مشکلات ناشی از انعکاس ها کمی متفاوت هستند. از این فرکانس ها هم برخی فرکانس ها حذف و برخی تشدید می شوند، اما از آنجایی که طول این امواج کوتاه تر است (طول این فرکانس ها چند اینچ است، بر خلاف فرکانس های بیس که طول آن ها به چند فوت می رسد) این فرکانس ها در نقطه ی خاصی از اتاق جمع نمی شوند، در عوض در تمام اتاق پخش می شوند. این فرکانس ها هم به کاراکتر تُنال مانیتورها رنگ می دهند – در این مورد به رنگ شدگی ایجاد شده comb filtering می گویند – چرا که پاسخگویی فرکانسی تغییر یافته وقتی روی یک گراف نمایش داده شود حالتی به شکل دندانه های یک شانه خواهد داشت (کلمه ی comb در عبارت comb filtering به معنای شانه است).

وجود کمی comb filtering نرمال است، و بخشی از آمبیانس طبیعی و مطلوب اتاق محسوب می شود. اما مقدار بیش از حد comb filtering یا وجود انعکاس هایی که شدید هستند و واضحا شنیده می شوند، می توانند وضوح صدا را از بین ببرند. قطعا چنین حالتی موجب می شود شما در حین میکس تصمیمات اشتباهی در استفاده از EQ و دیلی/ریورب بگیرید.

بدترین نوع از این مشکلات ناشی از انعکاس ها، بیشتر از سطوح منعکس کننده ای که نزدیک پوزیشن نشستن شما و محل قرارگیری اسپیکرها وجود دارند ناشی می شود. راه حل استاندارد برای برطرف کردن این مشکل استفاده از پنل های جاذب است (مانند فوم های معروف شانه تخم مرغی) روی این سطوح است که معمولا دیوارهای جلویی و کناری اتاق را شامل می شوند.

بعضی از افراد حرفه ای ترجیح می دهند انعکاس های جلوی اتاق را کاملا از بین ببرند و اجازه می دهند پشت اتاق صدای زنده تری داشته باشد تا به این صورت آمبیانس طبیعی اتاق تا حدی حفظ شود (اتاقی که کاملا با پنل های جاذب پوشانده شود و هیچ انعکاسی در آن وجود نداشته باشد برای میکس به هیچ وجه مناسب نخواهد بود). چیزی که امروزه بسیار رایج است، استفاده از پنل های جاذب در نقاطی می باشد که قوی ترین انعکاس ها از آنجا سرچشمه می گیرد و انعکاس صدا از آن نقطه موجب انعکاس در سطوح دیگر می شود.

یکی از تکنیک های آسانی که برای پیدا کردن بهترین نقطه ها برای نصب پنل های جاذب می توانید استفاده کنید “ترفند آینه” نام دارد – به این صورت که یک نفر در پوزیشن میکس می نشیند و شخص دیگر آینه ای را در اتاق حرکت می دهد تا جایی که مانیتورها به وسیله ی فردی که در پوزیشن میکس نشسته است دیده شود. از آنجایی که نور هم مانند صدا منعکس می شود، این ترفند لوکیشن هایی که قوی ترین انعکاس ها را ایجاد می کنند را به شما نشان می دهد، پس پنل های جاذبی که در این لوکیشن ها قرار بگیرند بیشترین تاثیر را خواهند داشت. باز هم تاکید می کنیم که نباید بیش از اندازه از پنل ها استفاده کنید. علاوه بر پنل های جاذب، انتشار دهنده ها نیز برای پراکنده کردن انعکاس ها در پشت اتاق استفاده می شوند تا آمبیانس بالانس تری در اتاق ایجاد شود.

جمع بندی

مطلب طولانی شد، پس با یک یادآوری کوتاه آن را به پایان می رسانیم: کمی وقت و تلاش برای بهینه کردن سیستم مانیتورینگ احتمالا مهمترین کاری است که شما برای ساخت یک استودیو یا محیط ضبط انجام می دهید. اگر بتوانید به چیزی که می شنوید اطمینان داشته باشید، دیگر هیچ چیزی نمی تواند مانع ساخت بهترین میکس و ضبط ها توسط شما شود.

منبع recordingmag
عضویت در خبرنامه تهران ملودی
عضو خبرنامه ما شوید و مطالب و پیشنهادات ویژه ما را در ایمیل خود دریافت کنید.
نگران نباشید! هر زمان مایل باشید می‌توانید عضویت خود را لغو کنید.
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.