توسعهٔ مهارت Perfect Pitch در عرض یک ماه (در سن ۲۴ سالگی)

۱ ژوئن ۲۰۱۷ از خودم پرسیدم که آیا می توانم در عرض یک ماه به مهارت Perfect Pitch برسم؟

به طور خاص تر، آیا می توانم بدون کمک گرفتن از تُن مرجع (reference tone)، تعداد ۲۰ نت تصادفی را پی درپی تشخیص دهم؟

۲۷ ژوئن ۲۰۱۷ بعد از ۱۶ ساعت تمرین فهمیدم که بله می شود:

ماه ژوئن، تمام فرایند یادگیری ام را به صورت ۳۰ پست وبلاگی منتشر کردم که اینجا تجمیع آن پست ها را می خوانید. این نوشته، خلاصه ای از چالش ها، یأس ها، امیدها، شکست ها و موفقیت های من در طول این یک ماه است.

۱ ژوئن ۲۰۱۷: تلاش برای دستیابی به مهارت Perfect Pitch در سن ۲۴ سالگی

ماه جدید آغاز شده است و من آمادهٔ یک چالش جدید هستم: آیا می توانم طی یک ماه تمرین به مهارت Perfect Pitch برسم؟

ملاک موفقیت

بر اساس تعریف ویکی پدیا، perfect pitch یک پدیدهٔ نادر شنیداری است که با توانایی شخص در شناسایی یا بازتولید نت های موسیقی بدون استفاده از تُن مرجع در ارتباط است.

به عبارت دیگر، اگر کسی پشت پیانو بنشیند و نتی را به صدا درآورد، شخصی با مهارت perfect pitch (یا کسی که به قول معروف گوشش Absolute است) بلافاصله نام آن نت را در الفبای موسیقی بیان می کند: A, Bb, B, C, Db, D, Eb, E, F, Gb, G, Ab.

هدفِ من در این ماه، کسب این توانایی است. زمانی خودم را پیروز میدان می دانم که بتوانم در پایان این ماه، ۲۰ نت متوالی و تصادفی را بدون تُن مرجع تشخیص دهم.

احتمالاً توانایی ام را به دو روش ارزیابی کنم: ۱. استفاده از کامپیوتر برای تولید نت ها ۲. استفاده از انسان و یک پیانوی دیگر برای تولید نت ها.

فکر می کنم اثبات توانایی در کامپیوتر آسان تر باشد؛ با این حال، آزمون از طریق یک شخص دیگر هم جالب است. بنابراین هر دو روش را انجام می دهم.

هدف من، تشخیص نت ها بلافاصله بعد از پخش، با حداقل محاسبات ذهنی است.

جالب است بدانید طبق این مقالهٔ NIH، برای perfect pitch بودن (یا Absolute pitch یا AP) ضرورتی ندارد که حتماً ۱۰۰ درصد نت ها را درست تشخیص دهید:

افرادی با مهارت AP قادر به شناسایی کلاس pitch یعنی یکی از ۱۲ نت سیستم موسیقی غرب (مانند C, D و #G) با دقت ۷۰ تا ۹۹ درصد هستند. این رقم برای افراد فاقد این توانایی ۱۰ تا ۴۰ درصد است.
Takeuchi and Hulse, 1993

با این حال من برای چالش این ماه روی دقت ۱۰۰٪ هدف گذاری کرده ام.

سنگ بنای شروع

اصلی ترین ابزار آموزش من tonedear.com است (ابتدا آن را Tone Dear می خواندم ولی بعداً متوجه شدم که Toned Ear است).

همین اول کار و بدون هیچ تمرینی از خودم آزمون گرفتم. توانستم از ۲۰ نت، ۷ تا را درست شناسایی کنم که می شود ۳۵٪. این یعنی هنوز گوشم perfect pitch نیست.

در ویدیوی پایین مشاهده می کنید که گاهی نت ها را درست تشخیص می دهم که البته فکر می کنم به خاطر رابطهٔ نزدیک آن نت با نت پیشین است.

۳۵ درصد کم است ولی برای شروع چندان هم بد نیست. فکر می کنم این موضوع به خاطر پیش زمینهٔ موسیقی من باشد.

احتمال شکست

در ۷ چالشِ قبلی، علی رغم سختی، امید موفقیت داشتم. ولی برای چالش این ماه اعتماد به نفس کمی دارم که البته فکر می کنم بخشی عمدهٔ آن به خاطر خاص بودن این چالش است؛ چون قبل از من کسی این کار را انجام نداده یا اگر انجام داده جایی مستند نکرده است.

این توضیحِ مقالهٔ NIH است:
بعد از ۹ سالگی، به ندرت می توانید به مهارت perfect pitch برسید. تاکنون هیچ ادعایی مبنی بر دستیابی به این مهارت در بین بزرگسالان گزارش نشده است.
Brady, 1970; Ward and Burns, 1999; Levitin and Rogers, 2005

از هر ۱۰ هزار نفر، فقط ۱ نفر گوشش perfect pitch است و از قضا هیچ یک از آن ها در بزرگسالی به این مهارت دست نیافته اند (یا لااقل جایی ثبت نکرده اند). بنابراین با یک چالش اساسی روبرو هستم.

با وجود این، همچنان برای موفقیت هیجان زده هستم.

بنابراین، چالش، چالش جذابی است…

۲ ژوئن ۲۰۱۷: برنامه ریزی سه مرحله ای

طبق توضیح دیروز، چالش این ماه، تشخیص ۲۰ نت رندم و پیاپی بدون استفاده از تُن پایه است که از آن تحت عنوان perfect pitch یاد می کنند.

برای توسعهٔ این مهارت تصمیم گرفتم از یک رویکرد سه بخشی استفاده کنم:

بخش اول – توسعهٔ مهارت Relative Pitch

اولین مرحله از برنامهٔ من بهبود مهارت relative pitch است که تعریف آن در ویکی پدیا چنین آمده است:

Relative pitch، توانایی فرد در تشخیص نت از طریق مقایسهٔ آن نت با نت پایه و سنجش فاصلهٔ بین دو نت است.

به بیان دیگر، relative pitch بدین معناست که ابتدا یک نت مرجع یا پایه (مثلاً C) پخش می شود و سپس بعد از آن یک نت دیگر پخش می شود؛ حال باید بر اساس رابطهٔ نت دوم با نت C نام آن نت را تشخیص دهیم.

تشخیص نت دوم با کمک نت مرجع (relative pitch) بسیار راحت تر است. در واقع، pitch نسبی تا حد زیادی آموختنی است و بیشتر نوازندگان به سبب آموزش های موسیقی، درجاتی از این مهارت را دارند.

در مورد روش های رایج تقویت pitch نسبی در پست های بعدی بیشتر توضیح می دهم؛ ولی به طور کلی در بخش اول این رویکرد سه مرحله ای تمرکز من روی تقویت pitch نسبی است.

بخش دوم – تولید ذهنی تن مرجع

تفاوت pitch مطلق و pitch نسبی در حضور یا عدم حضور نت مرجع است. بنابراین برای انتقال از pitch نسبی به مطلق باید راهی برای حذف مرجع یافت.

این نقشهٔ راه من است…

اگر به صورت ذهنی بتوانم یک نت مرجع بسازم (و در مغزم بی سروصدا با آن تمرین کنم)، باید بتوانم با ترکیب نت مرجع با مهارت relative pitch، هر نتی را بدون نقطهٔ رفرنس خارجی تشخیص دهم.

هنوز خیلی مطمئن نیستم که تولید ذهنی نت مرجع چگونه است؛ ولی فکر می کنم این کار عملی است.

بخش سوم – تمرین (برای کاهش زمان محاسبه)

صرفاً با اتمام بخش های اول و دوم نمی توانم به مهارت perfect pitch برسم. باید بتوانم با کمترین محاسبات ذهنی، نت ها را تشخیص دهم. در حال حاضر، تأخیر ذهنی من در تشخیص نت ها مانع بزرگی است. بنابراین در بخش سوم این رویکرد سه مرحله ای، تمرکزم را روی کاهش نقش نت ذهنی و افزایش سرعت محاسبات قرار می دهم. باید آنقدر تمرین کنم که بدون مرجع ذهنی بتوانم نت ها را تشخیص دهم.

زمانی که نت مرجع به بخشی از ضمیر ناخودآگاه من تبدیل شد و مهارت pitch نسبی به ثبات خوبی رسید باید بتوانم با کمترین محاسبات ذهنی و در کسری از ثانیه هر نتی را تشخیص دهم.

مطمئن نیستم که این فرایند واقعاً مؤثر باشد؛ با این حال، بهترین کاری که می توانم انجام دهم همین است.

در این مسیر از روش های دیگری نیز استفاده می کنم. مثلاً به هر نت، رنگی اختصاص می دهم و سپس بررسی می کنم که آیا پخش آن نت، ضمیر ناخودآگاه من را به آن نت سوق می دهد یا نه. با توجه به اینکه قبلاً به نوعی این تکنیک را به کار برده ام امیدوارم اینجا هم جواب بدهد، ولی چون کنترل چندانی روی آن وجود ندارد؛ ترجیح می دهم چندان به آن دلبسته نباشم.

فردا، فاز اول یادگیری را آغاز می کنم.

۳ ژوئن ۲۰۱۷ – استفاده از آهنگ جنگ ستارگان (و چند آهنگ دیگر) برای تربیت مغز

دیروز برای تقویت perfect pitch یک برنامهٔ سه مرحله ای تنظیم کردم: ۱. توسعهٔ مهارت pitch نسبی، ۲. ساخت نت مرجع ذهنی ۳. تمرین برای کاهش زمان تشخیص نت ها.

امروز در مرحلهٔ اول این برنامه هستم: توسعهٔ مهارت pitch نسبی.

به عنوان یک یادآوری، Pitch نسبی، توانایی تشخیص یک نت با مقایسه آن نت با یک نت مرجع است. مثلاً اگر ابتدا نت C پیانو و بعد از آن نت دیگری نواخته شود، به راحتی می توانید نت بعدی را با مقایسهٔ تن موسیقی آن با نت قبلی تشخیص دهید.

در تئوری موسیقی به رابطهٔ بین دو نت، فاصله (interval) گفته می شود.

بهترین راه برای تثبیت ذهنی فواصل، یافتن آهنگ هایی شامل آن فواصل است. امید می رود بعد از شنیدن یک فاصله، آهنگ مرتبط با آن فاصله در ذهن تداعی شود و بر اساس آن، فاصله را تشخیص دهید.

برای مثال فاصلهٔ دوم بزرگ (Major Second Interval)، که یک نام گذاری برای فاصلهٔ بین نت C و D است در چند نت ابتدایی آهنگ معروف Happy Birthday به کار رفته است. بنابراین با کمی تمرین، هر زمان این فاصله را می شنوم، خود به خود آهنگ Happy Birthday در ذهنم تداعی می شود که به واسطهٔ آن فاصلهٔ دوم بزرگ را تشخیص می دهم.

از آنجایی که نت C را به عنوان نت مرجع (در تمام طول این ماه) استفاده می کنم، می توانم نام گذاری فواصل را فراموش کنم و فقط از نام نت ها استفاده کنم. بنابراین هر زمان آهنگ Happy Birthday را گوش می کنم فوراً نت D در ذهنم تداعی می شود.

به روشی مشابه می توانم سایر نت ها/فواصل موسیقی را با آهنگ های مشهور در آن فواصل مرتبط کنم. برای مثال فاصله از C تا E در آهنگ When The Saints Go Marching In به کار رفته است.

فاصله بین C و F: آهنگ Here Comes The Bride

فاصله C تا G: آهنگ Star Wars

فاصلهٔ C تا A: آهنگ NBC chimes

هنوز موفق به یافتن آهنگی حاوی فاصلهٔ C تا B استفاده نشده ام (البته فکر می کنم بدون آهنگ می توانم این فاصله را تشخیص دهم).

همچنین هنوز آهنگی برای فواصل بین C و نت های خارج از آن پیدا نکرده ام (که اغلب به خاطر کاربرد کمِ این فواصل در آهنگسازی است). این فواصل شامل C تا #C و C تا Eb و C تا #F و C تا Ab و C تا Bb است.

امروز پیش از آنکه وقت بیشتری برای جستجوی آهنگ های خاطره انگیز صرف کنم به فکرم رسید که ابتدا اثربخشی همین آهنگ ها را امتحان کنم.

بنابراین، کمی در سایت Toned Ear وقت گذاشتم (سایتی برای تقویت مهارت perfect pitch) و تمام فواصل بین C و سایر نت های گام C را تمرین کردم.

تا الان، رویکردی که در پیش گرفته ام اثربخش به نظر می رسد. من حدس می زدم دلیلش سادگی فواصل انتخاب شده باشد، به هر حال از پیشرفتم راضی هستم.

۴ ژوئن ۲۰۱۷: تثبیت ذهنی آهنگ ها

دیروز قدم اول تقویت مهارت relative pitch را برداشتم که اولین مرحله از برنامهٔ سه مرحله ای توسعهٔ مهارت perfect pitch بود.

امروز بخش عمدهٔ وقتم را روی مرحلهٔ ۱ گذاشتم ولی همزمان گام دوم برنامه را هم شروع کردم. فکر می کنم یادگیری موازی ایدهٔ خوبی باشد.

هدف بخش دوم رویکرد سه مرحله ای این بود که به صورت ذهنی تن مرجع را تولید کنم. به عبارت دیگر باید بتوانم هر زمان در نت C آواز بخوانم.

دیروز مهارت relative pitch را با نت C شروع کردم، پس منطقی است که همین نت را برای نهادینه کردن تن مرجع استفاده کنم. (اگر قادر به تشخیص نت C باشم و نت های بعدی را از طریق ارتباط آن با نت C تشخیص دهم، باید توانایی تشخیص سایر نت ها را داشته باشم).

به نظر می رسد تولید ذهنی نت C سخت ترین چالش این ماه باشد. اگر بتوانم از پس آن برآیم احتمالاً هر نت دیگری را هم می توانم درونی سازی کنم.

در ابتدا، برنامهٔ من این بود که بر مبنای فیزیولوژی خودم نت های مشابه را پیدا کنم. فکر می کردم می توانم تن مرجع را پایین ترین نت یا بالاترین نت آواز قبل از فالستو شدن صدایم در نظر بگیرم. اما این رویکرد دو مشکل دارد: اولاً پایین ترین نت یا نتی که در آن نقطه صدا فالستو می شود C نیست و دوماً حتی اگر آن نت C باشد، وکال رنج من روز به روز عوض می شود و تضمینی به ثبات آن نیست.

برنامهٔ اصلی من این است: باید دنبال آهنگ هایی در گام C باشم که با نت C شروع می شوند. اینطوری نیازی نیست صبر کنم تا یه یک نت مشخص برسم.

سپس باید آهنگ را بارها و بارها گوش کنم تا زمانی که بتوانم خودم آن را در گام درست و کاملاً به صورت ذهنی زمزمه کنم. این یک کار تمرین کردنی است.

اگر به طور مدام بتوانم نت ابتدایی آهنگ را پیدا کنم که در اینجا C است، تن مرجع را همیشه به صورت آماده در ذهنم دارم.

برای الان، آهنگ Changing از جان مایر را انتخاب کرده ام که با نت C پایین شروع می شود و سپس با فواصلی در گام C ادامه پیدا می کند. ظاهراً این آهنگ برای هدف تمرینی من عالی است.

باید این آهنگ را آنقدر گوش کنم که کاملاً در ذهنم تثبیت شود.

۵ ژوئن ۲۰۱۷: آیا در مسیر اشتباهی هستم؟

من از پریروز در جستجوی آهنگ های خاطره انگیزی هستم که از طریق آن ها بتوانم راحت تر فواصل بین نت C و سایر نت ها را تشخیص دهم.

تا پیش از امروز موفق به یافتن ۵ آهنگ شدم که تمام فواصل گام C (به جز فواصل بین C و B) را در بر می گیرند.

امروز با راهنمایی Kev توانستم کار پیدا کردن آهنگ ها برای تمام ۲۰ فاصله را تمام کنم.

این تمام آهنگ هایی است که برای به خاطر سپردن نت های مرتبط با C نیاز دارم:

C — The reference tone
C# — Jaws
D — Happy Birthday
Eb — Georgia On My Mind
E — When the Saints Go Marching In
F — Here Comes The Bride
F# — The Simpsons
G — Star Wars theme
Ab — We Are Young
A — NBC Chimes
Bb — Star Trek theme
B — Take On Me

با این آهنگ ها، برای تمرین مجدد به نرم افزار Toned Ear برگشتم.

برای سادگی بیشتر، تمرکزم را در تمرین ها فقط روی نت های گام C قرار دادم.

خیلی سریع به مشکلی برخورد کردم:
نت های بالاتر از تن مرجع C را می توانستم با کمک اهنگ حدس بزنم؛ ولی همین آهنگ ها در جهت عکس کار نمی کردند، برای نت های پایین تر از C اشتباه حدس می زدم.

البته خیلی از این موضوع تعجب نکردم؛ چون می دانستم دیر با زود باید فواصل رو به پایین را یاد بگیرم (آهنگ های من فقط برای فواصل رو به بالا کار می کرد).

این یافته من را به این فکر انداخت که آیا نباید هر نت را فارغ از اکتاو یاد بگیرم؟ به عبارت دیگر هدف نهایی من perfect pitch است نه relative pitch. آیا نباید دنبال راهی باشم که بتوانم نت ها را صرفنظر از اکتاو تشخیص دهم؟

با رویکرد فعلی، راهی برای یادگیری نت ها فارغ از اکتاو وجود ندارد. باید راهی برای پیشرفت در perfect pitch از طریق pitch نسبی پیدا کنم؛ نباید هدف نهایی را relative pitch‌ قرار دهم.

باید هر چه زودتر اتکا به آهنگ ها برای بهبود مهارت relative pitch را از بین ببرم.

در حال حاضر نمی دانم در مسیر درستی حرکت می کنم یا نه؛ ولی هر طوری هست باید ادامه بدهم و اگر لازم باشد رویکردم رو اصلاح کنم.

۶ ژوئن ۲۰۱۷: پیش بینی مسیر

طی چند روز اخیر، آهنگ Changing جان مایر را نزدیک ۱۲ بار گوش کرده ام.

طیق توضیحات پریروز، امیدوارم با گوش کردن زیاد یک آهنگ بتوانم آن آهنگ را به صورت ذهنی در گام درست بنوازم. بنابراین از آنجایی که آهنگ با نت C شروع می شود و در گام C است، مغز من به صورت خودکار تحریک می شود و آن را به عنوان تن مرجع شناسایی می کند و در این حالت، به صورت تئوری باید بتوانم از مهارت relative pitch برای تشخیص سایر نت های موسیقی استفاده کنم.

خیلی مطمئن نیستم که یک آهنگ را چند بار باید گوش کنم تا در ذهنم ثبت شود ولی قطعاً تعداد دفعاتش بیشتر از ۱۲ بار است.

یعنی اگر قرار باشد یک آهنگ ۳ دقیقه و ۳۵ ثانیه ای را ۱۰۰ بار گوش کنم باید ۶ ساعت برای این کار کنار بگذارم. هنوز نمی دانم این تعداد تکرار کافی است یا نه ولی قطعاً آمادگی اختصاص این زمان را ندارم.

بعلاوه این را هم نمی دانم که آیا لازم است کل آهنگ را گوش کنم یا نه. تمام چیزی که لازم است چند ثانیهٔ اول موسیقی است که حاوی تن مرجع و گام آهنگ است.

بنابراین تصمیم گرفتم آهنگ را قطعه قطعه کنم. مثلأ ترک پایین، ۱۲ دقیقه و ۴۲ ثانیه است که ۱۷ ثانیهٔ اول آن موسیقی، ۷ ثانیهٔ بعد سکوت، مجدداً ۱۷ ثانیه موسیقی و ۷ ثانیه سکوت است. این روال ۳۲ بار تکرار می شود.

با ترک جدید می توانم قسمت های به درد بخور آهنگ را ۱۰۰ بار گوش کنم که مجموعاً ۴۰ دقیقه زمان می برد که ۱۵ دقیقهٔ آن سکوت است.

مسلماً می توانستم قسمت های سکوت را کوتاه تر کنم اما نگران بودم که آن بخش ها را خیلی کوتاه کنم. من سعی می کردم از قسمت های سکوت برای پیش بینی اهنگ استفاده کنم که به نظرم مهم ترین بخش تمرین است.

اجازه دهید توضیح دهم…

اگر آلبوم آهنگ یا پلی لیستی را به دفعات با ترتیب مشابهی گوش کنید احتمالاً متوجه شده اید که پیش از پخش آهنگ بعدی خودتان آن را به صورت ذهنی پیش بینی می کنید.

انتهای یک آهنگ مانند یک تریگر ذهنی برای آهنگ بعدی است.

به روشی مشابه، امیدوارم این نوع پیش بینی، برای برش های ۱۷ ثانیه ای آهنگ Changing هم صدق کند. با اضافه کردن مقداری سکوت بیشتر، تلاش می کنم تا فرصت بیشتری برای تشخیص بخش بعدی آهنگ در اختیار مغزم قرار دهم.

با همهٔ این ها وقتی می خواهم تست perfect pitch بگیرم نمی خواهم آگاهانه به آهنگ Changing فکر کنم. بلکه می خواهم یک مسیر فکری برای شنیدن این آهنگ فراهم شود.

در واقع قصد دارم به مغزم دستور بدهم که مرجع ذهنی را هر زمان که نیت کردم به گام C شیفت دهد.

من از آهنگ Changing صرفاً برای مکانیسم آموزشی خودم استفاده می کنم. شما می توانید از هر آهنگ دیگری استفاده کنید.

برای ارزیابی بهتر ذهنم، تِرَک دیگری نیز آماده کردم. این ترک ۵ دقیقه و ۳۰ ثانیه است و از ۲۰ قسمت ۱۷ ثانیه ای از آهنگ Changing به همراه فواصل ۱۰ ثانیه ای بین هر یک از این قسمت ها تشکیل شده است. در داخل هر فاصله، تعدادی آکورده پیانو قرار داده ام تا ذهنم را به هم بریزم. مثلاً در فاصلهٔ خالی اول ۴ آکورد در نت #C قرار داده ام تا عمداً نقطهٔ اتکای ذهنم را به نت مرجع #C حرکت دهم.

امیدوارم بعد از خارج شدن مغز از حالت کالیبره، همچنان در گام C باقی بمانم و با موفقیت ۱۷ ثانیهٔ بعدی را پیش بینی کنم. به همین ترتیب در سایر فواصل، آکوردهای مرتبط با کلیدهای #C سپس D سپس Eb تا B را قرار دادم.

نتیجهٔ کار:

با این دو ترک باید بتوانم تن مرجع ذهنی را بدون گوش کردن کامل ۳ دقیقه و ۳۵ ثانیه آهنگ در ذهنم تثبیت کنم.

۷ ژوئن ۲۰۱۷: ساخت یک روز عالی تمرینی

هفتهٔ قبل، ابزارهای اصلی تمرین را آماده کردم.

اکنون باید راهی برای وارد کردن این ابزارها به زندگی روزانهٔ خود پیدا کنم. معتقدم برای موفقیت در این چالش باید خودم را غرق تمرین کنم.

البته کار تمام وقت، سفر طولانی ای که در پیش دارم و البته سایر مسئولیت های رزومره، مانع از آن می شود که بتوانم تمام وقتم را صرف تمرین کنم. بنابراین باید عادات روزمرهٔ خود را تغییر دهم.

این برنامهٔ من است…

صبح که از آپارتمان خارج می شوم (اولین نقطهٔ تمرین)، آهنگ ۱۲ دقیقه و ۴۲ ثانیه ای دیروز را که به عنوان ابزاری برای یادگرفتن تن مرجع ساختم تمرین می کنم. پیاده روی من تا ایستگاه اتوبوس دقیقاً ۱۲ دقیقه و ۴۲ ثانیه طول می کشد! بعد از رسیدن به ایستگاه، سوار اتویوس می شوم (دومین نقطهٔ تمرین). اینجا برنامهٔ Toned Ear را باز می کنم و ۲۰ دقیقه با بازی Perfect Pitch Game مشغول می شوم (جذاب ترین بخش تمرین).

سپس به محل کار می رسم. آنجا باید تمرکزم روی کار باشد.

با این حال دو تریگر ساختم که در طول روز فرصتی چند ثانیه ای برای تمرین داشته باشم.

تریگر اول این است که والپیپر گوشی را به کاور آهنگ Changing از جان مایر تغییر دادم تا هر زمان گوشی را چک می کنم، یاد تمرین بیفتم و یواشکی سعی کنم نت اول آهنگ را زمزمه کنم (که نت C است).

سپس با برنامهٔ Perfect Piano نت C را پخش می کنم تا میزان دقتم را اندازه بگیرم.

تریگر دوم تنظیم یک یادآور از طریق IFTTT است.

بعد از دیدن این نوتیفیکیشن، برنامهٔ Toned Ear را باز می کنم و سعی می کنم اولین نت آزمون را تشخیص دهم.

این مرحله، چالش بیشتری از خواندن نت C دارد. در اینجا باید نت مرجع C را به یاد آورم و سپس نت پخش شده را بر اساس رابطهٔ آن با چارچوب ذهنی شناسایی کنم.

گاهی هنگام یادآوری وسط کار بودم که نمی توانستم تمرین کنم. با این حال معمولاً سر ساعت وقفه های کوچکی وجود داشت که فرصتی کوتاه برای تمرین فراهم می کرد.

نهایتاً در راه برگشت به منزل مجدداً ۲۰ دقیقهٔ دیگر صرف بازی Perfect Pitch Game در نرم افزار Toned Ear می کردم.

برای یک هفته و نیم بعد با همین برنامه به تمرین ادامه خواهم داد (مگر اینکه مجبور به اصلاح برنامه شوم). پس از آن، سفری در پیش خواهم داشت که طبیعتاً باید برنامه را بر اساس آن اصلاح کنم.

۸ ژوئن ۲۰۱۷: کنسرت گروه vulfpeck به صورت زنده در Fillmore

در پروژهٔ Month to Master project هر ماه یک چالش برای خودم تعریف می کنم. برای مثال تلاشی که برای تغییر رژیم غذایی گرفتم یا چالشی که برای حل مکعب روبیک در کمتر از ۲۰ ثانیه داشتم یا تلاش برای اینکه با زبان عبری به مدت ۳۰ دقیقه در مورد آیندهٔ تکنولوژی حرف بزنم.

حس و حال این ماه موسیقیایی است؛ بنابراین تصمیم گرفتم به یک کنسرت موسیقی بروم. دیشب به کنسرت گروه Vulfpeck (یکی از گروه های مورد علاقهٔ من) در Fillmore سانفرانسیسکو رفتم.

ژانر کاری این گروه چیزی بین old school funk, soul, و jam است. کار آن ها بی نظیر است. با اینکه نمی دانستم این کنسرت تأثیری روی مهارت perfect pitch دارد یا نه، رفتم و خوشحالم که رفتم.

آهنگ های مورد علاقهٔ من در این تیم Animal Spirits, Outro, Conscious Club, Cory Wong, Game Winner, Wait for the Moment, A Walk to Remember, and Back Pocket است.

۹ ژوئن ۲۰۱۷: مهارت perfect pitch را تست کردم و امتیازم ۱۰۰ شد

۹ روز از چالش این ماه گذشته است، بنابراین احتمالاً زمان آن است که گزارشی از پیشرفتم ارائه دهم.

در طول هفتهٔ قبل، تمرکزم را روی بهبود تشخیص pitch روی گام C معطوف کردم و امروز در جایگاه خوبی ایستاده ام. در ویدیوی پایین تمام ۶۰ نت را به درستی تشخیص دادم.

به نظر می رسد که من بیشتر از نیمی از راه رسیدن به هدف نهایی را طی کرده ام. به هر حال الان از بین ۱۲ نت موسیقی، ۷ تا را به صورت پی در پی می توانم تشخیص دهم.

اما حقیقت این است که هنوز فاصلهٔ زیادی تا تکمیل مهارت perfect pitch دارم.

بگذارید بیشتر توضیح دهم…

وقتی همهٔ نت ها روی یک گام (در اینجا C) باشد، به راحتی می توان آن نت را تشخیص داد؛ بنابراین تشخیص نت های یک گام با کمی تمرین چالش برانگیزی نیست.

با این حال وقتی نتی خارج از گام به این نت ها اضافه می شود، ارجاع ذهنی خراب می شود و این کمی تشخیص نت ها را با چالش روبرو می کند.

برای مثال امروز سعی کردم گذری بر نت Bb داشته باشم ولی به محض شنیدن آن، مغز من به گام F شیف می کرد و کاملاً رفرنس گام C از دست می دادم. دلیلش این است که نت Bb در گام F است نه گام C؛ بنابراین مغز من تلاش می کند تنالیتهٔ جدید را با ارجاع به گام C تشخیص دهد و این جای اشکال است.

برای ادامهٔ این ماه، باید سر در بیاورم که چگونه سایر نت های خارج از گام را بدون ایجاد تداخل در رفرنس ذهنی گام C به تمرین وارد کنم.

من هنوز مطمئن نیستم که بهترین روش برای انجام این کار چیست؛ اما حداقل می دانم که نت های گام C را مادامی که در این گام باشم به درستی تشخیص می دهم.

۱۰ ژوئن ۲۰۱۷: برعکس کردن ادراک مغز در تشخیص نت ها

دیروز توانایی خود را در تشخیص نت های گام C نشان دادم که این موضوع حاکی از آن است که رویکرد درستی در پیش گرفته ام.

با این حال، بعد از تلاش برای توسعهٔ این رویکرد به نت های خارج از گام C اوضاع به هم ریخت. به این نتیجه رسیدم با پخش نت های خارج از گام C تقریباً غیرممکن است بتوانم فریم مرجع ذهنی را ثابت نگه دارم. گام موسیقی ذهن من با شنیدن نت جدید تلاش می کند برای هماهنگی هارمونیک به گام مرتبط با آن نت سوئیچ کند.

نتیجه این می شود که تقریباً توانایی خود در تشخیص نت ها را از دست می دهم.

واضح است که باید دنبال راهی برای تثبیت مرجع ذهنی C باشم.

برای مقابله با این مشکل، روش جدیدی برای شنیدن و تفسیر هر نت پیدا کردم.

تا پیش از این، سعی می کردم یک معادلهٔ موسیقیایی را حل کنم؛ یعنی با توجه به اینکه این نت C است، فلان نت چیست؟

به عبارت دیگر، محاسبات ذهنی من از C شروع می شد و سپس سعی می کردم از C به سمت آن نت حرکت کنم و در نهایت نت را تشخیص دهم.

برای مثال، وقتی می خواهم نت F را تشخیص دهم، ابتدا باید نت C را در ذهنم به صدا در آورم، سپس نت F را بشنوم، سپس با استفاده از آهنگ های کمکی، رابطهٔ تونال آن نت را تشخیص و در نهایت نام نت را تشخیص دهم.

این اتفاقی است که در ذهن من می افتد:

بعد از انجام این تمرین، ذهن من به آخرین نتی که شنیدم (در مثال قبل نت F) شیفت می کند و هنگام شنیدن نت بعدی، مرجع ذهنی را روی F تنظیم می کند نه C.

تا زمانی که نت ها در گام C پخش شوند مشکلی پیش نمی آید؛ چون خیلی سریع می توانم به عقب برگردم و برای تشخیص نت بعدی آماده شوم. ولی اگر نت بعدی خارج از گام باشد، راه برگشت را گم می کنم. بنابراین، تصمیم گرفتم به جای حل معادله، راه برگشت به نت C را تمرین کنم.

به عبارت دیگر، وقتی من نتی را می شنوم، به جای لایه بندی آن روی C، سعی می کنم برگشت آن به نت C را بشنوم.

با این روش یاد می گیرم که هر نت را به صورت عکس، نسبت به نت C تشخیص دهم.

در روش جدید، نت F را به صورت زیر می شنوم:

به روشی مشابه به جای شنیدن نت D به صورت زیر:

به صورت زیر می شنوم:

به جای شنیدن A به صورت زیر:

به صورت زیر می شنوم:

این روش به خصوص زمانی که نتی خارج از گام C پخش می شود اهمیت پیدا می کند. برای مثال، ببینید نت Ab با روش قبل چه صدایی می دهد:

و اکنون با روش جدید چه صدایی می دهد:

به عنوان آخرین مثال، در روش قبل به این صورت نت Eb را پردازش می کردم:

و در روش جدید:

در حالی که هنوز به تمرین بیشتری با روش جدید نیاز دارم ولی نتایج تا الان امیدبخش بوده است.

۱۱ ژوئن ۲۰۱۷: اوضاع هم خوب است هم بد!

دیروز روش جدیدی پیدا کردم که حتی اگر نتی خارج از گام پخش می شد، رفرنس ذهنی ام خراب نمی شد.

امروز از این تکنیک برای یادگیری نت های جدید Bb و Eb طی ۴ جلسهٔ ۱۵ دقیقه ای استفاده خواهم کرد.

بعد از تمام کردن جلسه متوجه دو نکته شدم: ۱. در حال بهتر شدن هستم ۲. در حال بدتر شدن هستم.

در حال بهتر شدن هستم
هنگامی که نت ها را شناسایی می کنم آسان تر و راحت تر از قبل چارچوب ذهنی ام را حفظ می کنم و نت هایی که به صورت متوالی پخش می شود را به درستی تفسیر می کنم.

بر اساس روند پیشرفتم احساس می کنم بقیه نت های باقی مانده را با دقت بالایی می توانم یاد بگیرم. این کار تمرین زیادی می خواهد ولی دور از دسترس نیست.

در حال بدتر شدن هستم
اگرچه دقت من در طول جلسهٔ تمرین در حال بهبود است ولی دقت من در ابتدای هر جلسه در حال بدتر شدن است. به عبارت دیگر، شناسایی اولین نت هر جلسه دشوار و دشوارتر می شود.

در طی چند روز گذشته، برای حفظ مرجع ذهنی کمتر به آهنگ Changing متکی بوده ام ولی در عوض اتکای زیادی به تمرینات متولی در گام C پیدا کرده ام.

اساساً از آنجایی که فقط در گام C تمرین کرده ام و یاد گرفته ام در طول روز بارها به آن برگردم، آموخته ام که در طی جلسه ای تا جلسهٔ دیگر تمرکزم روی گام C را حفظ کنم.

اکنون با وارد کردن چند نت جدیدِ خارج از گام C به چرخهٔ تمرین اوضاع وفق مراد پیش نمی رود.

بخشی از من معتقد است اگر به صورت مرتب به تمرینات گام ذهنی ادامه دهم در نهایت اوضاع را تحت کنترل در می آورم. بخش دیگر من فکر می کند که باید زمان بیشتری را به تمرینات مستقل رفرنس ذهنی اختصاص دهم.

در روزهای آینده مشخص می شود که حق با کدام است.

۱۲ ژوئن ۲۰۱۷: این چیزی نبود که می خواستم بنویسم. ولی باید بنویسم…

امروز شاهد یک پسرفت بودم (یا حداقل اینطور فکر می کنم).

در طول روز شناسایی نت ها را با موفقیت کمی تمرین کردم. از بس اشتباهاتم زیاد بود ناامید شدم.

نمی دانم شاید به خاطر خواب بد دیشبم بوده یا شاید خستگی زیاد مغز. به هر حال این اولین روزی است که یک طرفه فقط پسرفت کردم.

از طرفی این شکست برای جذاب کردن روایت داستان بد نیست. برنامه ریخته بودم وقتی به خانه رسیدم، دوربین را بردارم و از مبارزه و تلاشم فیلم بگیرم و خلاصه نشان دهم که با وجود شکست باز هم دست از تلاش بر نمی دارم.

اما وقتی به خانه رسیدم اتفاق دیگری افتاد.

سراغ کامپیوتر رفتم و برنامهٔ Toned Ear را باز کردم. آماده بودم از خودم فیلم بگیرم. خودم را برای یک شکست بزرگ آمده کرده بودم. برای اینکه احتمال شکست را افزایش دهم، همهٔ ۲۰ نت را فعال کردم.

نتیجه برعکس شد! ۸۵ درصد نت ها را به درستی تشخیص دادم (۱۷ تا از ۲۰ تا).

این هیجان انگیز بود ولی ناامید کننده بود؛ البته نه به خاطر اینکه نت ها را درست تشخیص دادم، به خاطر اینکه تصمیم داشتم از شکستم بنویسم ولی الان همه چیز درست جلو رفت. خلاصه این اجرای بیش از حد خوب، برنامهٔ من را خراب کرد.

تصمیم گرفتم از یک جلسهٔ دیگر تمرینی فیلم بگیرم.

در کمال تعجب جلسهٔ دوم هم ۸۰ درصد نت ها را درست تشخیص دادم. هنوز نمی توان اسمش را شکست گذاشت.

در نهایت برای سومین تلاش، فقط توانستم ۱۲ نت از ۲۰ نت را شناسایی کنم. آها این شد!

بنابراین با نادیده گرفتن دو جلسهٔ اول تمرین، سرانجام به روایتی که مدنظرم بود رسیدم.

واضح است هنوز به هدف اصلی خود نرسیده ام؛ ولی با وجود همهٔ این ها، روز امیدوار کننده ای بود.

در مورد ویدیوها نکته هایی هست که ترجیح می دهم فردا در موردش با شما حرف بزنم.

۱۳ ژوئن ۲۰۱۷: آیا تقلب می کنم؟

دیروز در کمال تعجب ۱۷ نت از ۲۰ نت کروماتیک را به درستی شناسایی کردم.

اگرچه این موضوع نشان دهندهٔ پیشرفت است اما فکر نمی کنم نشان از پیشرفت من در مهارت Perfect Pitch باشد.

برای اینکه منظورم را بفهمید باید بدانید در طول جلسهٔ تمرین چه در مغز من می گذرد.

ابتدا، این ویدیو را ببینید…

در ۷ نت اول، می توانم مرجع ذهنی را در گام C نگه دارم؛ بنابراین بدون هیچ مشکلی می توانم ۷ نت Bb, E, A, C, B, Eb, Ab را تشخیص دهم.

اگرچه من Ab را درست شناسایی می کنم ولی این نت مغزم را به هم می ریزد. تصادفاً Ab را در ذهنم نت A فرض می کنم که معنی اش این است که مرجع ذهنی ام یک نت به عقب برگشته یعنی نت B (ولی هنوز فکر می کنم آن نت C است. در واقع من هر نت را یک نت بالاتر از چیزی که هست می شنوم).

در نتیجه، نت هشتم را شبیه B می شنوم در حالی که Bb است. به عنوان اولین اشتباه، زیاد به آن اهمیت ندادم. گاهی نیز نت B را با Bb اشتباه می گیرم. این را هم به حساب اشتباه گذاشتم.

سپس وقتی به نت نهم می رسیدم، آن را شبیه نت C می شنیدم در حالی که B بود.

در این نقطه متوجه یک الگو شدم. الگویی که حاکی از آن است که مغز من به گام B سوئیچ کرده و اینجاست که باید فکری به حالش بکنم.

به طور معمول، در طول جلسات تمرین با زمزمه کردن از B به C، گام ذهنی ام را حفظ می کردم ولی موقع فیلم برداری برای اینکه تقلب به حساب نیاید ترجیح دادم این زمزمه را نداشته باشم. در عوض موقع شناسایی نت ها، نتی پایین تر از نت هدف انتخاب می کردم. (که البته برای perfect pitch این نیز نوعی تقلب محسوب می شود).

با این حال بعد از تغییر رفرنس ذهنی به گام B به راحتی مابقی نت های F#, B, F#, E, Bb, Ab, A, B, Bb, Ab, Eb را تشخیص می دادم.

با اینکه از عملکردم راضی هستم و فقط در طول جلسه یکبار رفرنس ذهنی من جا به جا شد فکر نمی کنم هنوز به هدفی که برای perfect pitch مد نظر داشتم رسیده ام.

یک آدم perfect pitch به محض شنیدن Bb می گوید این Bb است. او نت ها را نه به خاطر داشتن رفرنس ذهنی C بلکه به صورت مستقل و بدون هیچ ابزار کمکی تشخیص می دهد.

جالب است بدانید برای من نت های A و E چنین وضعیتی داشتند. گاهی در طول تمرین، رفرنس ذهنی من جا به جا می شد ولی در همین حین وقتی نت های A و E را می شنیدم بدون توجه به رفرنس ذهنی و فقط از روی صدای آن ها تشخیصشان می دادم. بعلاوه، ذهنم به درستی به گام C بر می گشت.

اگر بتوانم همین توانایی را برای بقیهٔ نت ها به دست آورم عالی می شود.

دوست دارم بدانم این توانایی اتفاقی است یا به دفعات تکرار می شود و آیا هنوز باید به تعقیب reference tone ذهنی ادامه دهم یا نه.

۱۴ ژوئن ۲۰۱۷: این F بی احساس!

طی روزهای اخیر متوجه شدم که برخی از نت ها را بدون محاسبات ذهنی تشخیص می دهم. یعنی به محض پخش آن نت، از روی صدای آن تشخیص می دهم کدام نت است.

در واقع تشخیص آن نت ها به صورت غریزی اتفاق می افتد. گاهی با تغییر چارچوب ذهنی، این غریزه اشتباه می کند. اما لااقل امیدوارم راهی برای تقویت این غریزه وجود دارد.

از طرفی هنوز گاهی با شنیدن برخی از نت ها هیچ احساسی از تنالیتهٔ آن ندارم؛ طوری که احساس می کنم هیچ درکی از آن ها ندارم. برای بیشتر نت ها، نوعی رنگ موسیقایی یا کیفیت حسی می گیرم ولی هنوز برخی از نت ها این ویژگی را ندارند. با این حال یک نقطهٔ امید دارم. اگر هیچ حسی از آن نت نداشته باشم و جایگاه آن را نه به صورت ذهنی و نه از روی رنگ صدا نشناسم، به احتمال بالای ۹۵ درصد آن نت F است.

نمی دانم چرا ولی نت F برخلاف سایر نت ها (که درجاتی از احساس القاء می کنند)، کاملاً تهی از احساس است. انگار هیچ حسی در F نیست.

شاید هم مشکل از من باشد؛ چون من فاصلهٔ چهارم (فاصلهٔ بین C و F) را خیلی بد می شنوم.

جای تعجب است آسان ترین نت برای خواندن (دو نت اول Here Comes The Birde) را نمی توانم تشخیص دهم.

با این حال امیدوارم با گذشت زمان، مغز من کم کم یاد بگیرد با این نت ارتباط برقرار کند و بی احساس بودن آن را نشانه ای برای آن نت قرار دهد.

به هر حال این یک مشاهدهٔ عجیب غریب بود که بد ندیدم با شما به اشتراک بگذارم.

۱۵ ژوئن ۲۰۱۷: از خودم جلو زدم

سه روز پیش، خودم را با تشخیص موفق ۸۵ درصد نت ها (در بین ۲۰ نت) غافلگیر کردم. این هیجان انگیز بود ولی امروز فهمیدم که برای پیشرفتم زیان آور بود.

قبل از انجام این تست، توانایی perfect pitch را روی گروه کوچکی از نت ها (نه همهٔ ۱۲ نت) ارزیابی می کردم. با اینکه آزمایش آن روز نشان داد که می توانم تمام نت های کروماتیک (تمام ۱۲ نت) را وارد تمرین کنم، ولی هنوز آمادگی لازم را نداشتم.

نتیجه این شد که در طول سه روز گذشته، پیشرفت کمی داشتم و این موضوع کمی باعث بی انگیزگی و ناامیدی من شد.

مشکل ایجان بود که پس از عملکرد عالی ام در روز دوشنبه، برنامه تمرینی هر روز را کنار گذاشتم و سعی کردم امتیاز ۸۵ درصد را دوباره تکرار کنم. به همین خاطر مستقیماً تمام ۱۲ نت را وارد چرخهٔ تمرین کردم.

با این حال، چون زیربنای لازم برای این کار را نداشتم، پیشرفت من در طول این جلسات به سمت بهتر شدن حرکت نکرد.

من خودم را با امتیاز ۸۵ درصد که احتمالاً یک شانس بود مقایسه می کردم؛ و چون این شانس تکرار نمی شد هر بار احساس پسرفت می کردم.

این احساس عقبگرد باعث شد در چند روز گذشته به جای تمرین وقتم را هدر بدهم.

امروز متوجه شدم از خودم جلو زده ام و خط پایهٔ پیشرفت را خیلی بالا گرفته ام و همین عامل باعث ناامیدی من شده است.

فردا دوباره باید به روش قبلی برگردم و از پایین شروع کنم و دوباره ارزیابی کنم که در چه جایگاهی هستم.

اگر بتوانم در طول جلسات تمرین، منظم و باثبات و آگاهانه حرکت کنم، پیشرفت خوبی خواهم داشت.

این اتفاق یک درس واضح داشت: برای حفظ انگیزه، مهم است که به هدف نهایی خود ایمان داشته باشد ول نباید عجله کنید. به جای پیشرفت از طریق داستان نوشتن و اینکه به دیگران بگویید چقدر پیشرفت کرده اید، از طریق تمرینات ثابت و مرتب پیشرفت کنید.

امتیاز ۸۵ درصد روز دوشنبه بیانگر خط پایهٔ پیشرفت من نیست. این فقط به من نشان می دهد که رسیدن به این امتیاز امکان پذیر است. با این پیشرفت، ذهن من برای تمرینات روزانه، انگیزهٔ بیشتری پیدا می کند.

۱۶ ژوئن ۲۰۱۷: perfect pitch در فرودگاه

امروز برای دیدار خانواده و دوستان به ساحل شرقی پرواز می کنم. تا پایان این ماه آنجا خواهم بود

این یعنی مابقی چالش ماهیانهٔ من، جایی دیگر و خارج از روتین روزانه در سانفرانسیکو ادامه خواهد یافت.

با توجه به اینکه برای تمرین فقط به یک اتصال WiFi مناسب و اسمارت فون یا رایانه نیاز دارم، خیلی نگران نیستم. اما باید اطمینان حاصل کنم که وقت کافی برای تمرین دارم.

هم اکنون در فرودگاه هستم. پرواز من کمی به تأخیر افتاده است. بنابراین از این زمان برای تدوین برنامه برای بقیهٔ ماه جاری استفاده می کنم. دقیقاً دو هفتهٔ دیگر باقی مانده است.

پس از اینکه دیشب متوجه اشتباهم شدم و مغزم رو دوباره تنظیم مجدد کردم، توانایی شناسایی نت ها را دوباره ارزیابی کردم. این بار ۹ نت از ۱۲ نت را وارد تمرین کردم و خوشبختانه ثبات خوبی در تشخیص نت ها داشتم. هر چهار روز باید یک نت جدید به برنامهٔ تمرینی اضافه کنم تا به هدف نهایی برسم.

نقاط عطف من اینهاست:

۱۶ ژوئن: ۹ نت: C, D, Eb, E, F, G, A, Bb, B
۲۰ ژوئن: ۱۰ نت: C, Db, D, Eb, E, F, G, A, Bb, B
۲۴ ژوئن: ۱۱ نت: C, Db, D, Eb, E, F, G, Ab, A, Bb, B
۲۸ ژوئن: ۱۲ نت: C, Db, D, Eb, E, F, F#, G, Ab, A, Bb, B

این نقاط عطف به من کمک می کند تا مثل قبل دستپاچه نشوم.

البته مطمئن نیستم برنامه به همین صورتی که نوشتم جلو برود ولی به هر حال این انتظاری است که از خودم دارم. ۲ روز آخر ماه را رزرو کرده ام تا احیاناً اگر کاری باقی مانده است برای رسیدن به اهداف تمرینی انجام بدهم.

در حال حاضر، تا زمانی که منتظر پروازم هستم، روی ۹ نت تمرین می کنم.

۱۷ ژوئن ۲۰۱۷: تمرین به روش قدیمی

امروز در نیویورک در خانهٔ والدینم هستم

دیروز گفتم که تغییرِ محیط، تأثیری روی تمرین ندارد. کافی است یک اتصال وای فای و گوشی یا کامپیوتری برای تمرین وجودداشته باشد. بله. امروز صبح از خواب بیدار شدم و فهمیدم وای فای خانه قطع است!

والدین من در یک منقطهٔ روستایی انبوه از درخت زندگی می کنند؛ بنابراین سیگنال دهی وای فای خیلی اینجا ضعیف است.

برای تمرین دو راه بیشتر ندارم: ۱. رانندگی کنم به جایی که وای فای دارد ۲. به روش قدیمی تمرین کنم.

روش دوم یعنی تمرین به روش قدیمی را ترجیح دادم. یعنییکی از اعضای خانواده باید پشت پیانو می نشست و نتی تصادفی می زد و من حدس می زدم.

پیانو حداقل ۱۰ سال کوک نشده بود (البته کوک کردم دقیق پیانو امکان پذیر نیست)، ولی به هر حال به چیزی که می خواستم نزدیک بود.

چند ساعت قبل، وای فای برگشت و من توانستم دوباره به کامپیوترم برگردم. روش قدیمی سرگرم کننده است ولی کامپیوتر تجزیه و تحلیل دقیق تری در پایان تمرین ارائه می دهد (بعلاوه با کامپیوتر می توانم صدها بار بدون خستگی تمرین کنم).

امروز به طور مداوم در تکرارهای متوالی توانستم ۷۵ تا ۸۰ درصد نت ها (از بین ۱۰ نت تمرینی) را به درستی شناسایی کنم.

همانطور که اشاره کردم، هدف من رساندن این عدد به ۱۰۰ درصد در سه روز پیش رو است. بنابراین باید به همین برنامه پایبند باشم و ۱۰ نت را به ۱۱ نت برسانم.

(نکتهٔ حاشیه ای: خوشحالم که وای فای برگشت. در غیر این صورت باید جایی می رفتم که وای فای می داشت تا می توانستم پست امروز را به اشتراک بگذارم).

۱۸ ژوئن ۲۰۱۷: چرا اینقدر طول کشید؟

امروز بیشتر وقتم را با خانواده گذراندم و برای روز پدر جشن گرفتیم. بنابراین لازم بود در این میان فرصت هایی برای تمرین پیدا کنم.

دیروز از بین ۱۰ نت از ۱۲ نت، ۷۵ تا ۸۰ درصد موفقیت داشتم. برای ادامهٔ پیشرفتم، امیدوارم بودم در ادامهٔ روز بتوانم پیشرفتم را در تشخیص ۱۰ نت را طی ۱۰۰ تکرار متوالی به ۹۰ درصد برسانم. (من از ۱۰۰ تکرار به عنوان طول یک جلسهٔ تمرینی استفاده می کنم که تقریباً ۵ دقیقه زمان می برد. اینطوری محاسبه هم ساده تر می شود).

در طی ۴ جلسهٔ تمرین امروز، امتیاز من روی محدودهٔ ۸۰ درصد باقی ماند که نسبت به دیروز پیشرفت بزرگی است. ولی هنوز چند نت تا هدف فاصله دارم.

در آخرین جلسهٔ تمرین امروز، با کمی کاهشِ سرعت به امتیاز ۹۲ درصد رسیدم.

برای اینکه همچنان در مسیر برنامه باقی بمانم باید فردا روی امتیاز بالای ۹۰ باقی بمانم و تا دوشنبه به ۱۰۰ درصد برسم (برای ۱۰ نت، بعد از آن سراغ یازدهمین نت و سپس دوازدهمین نت می روم).

امروز برای اولین بار تمرینات خود را طبق استاندارد انجام دادم؛ یعنی در هر جلسهٔ تمرینی فقط ۱۰۰ نت متوالی را گوش می دادم. قبلاً زمانی دست از تمرین بر می داشتم که خسته یا ناامید می شدم.

پایبندی به این استاندارد به من کمک کرد تا روی تمرینات متمرکز باقی بمانم و بتوانم با خودم رقابت کنم. اینطوری راحت تر می توانم پیشرفتم را دنبال کنم.

واقعاً چرا این فکر زودتر به ذهنم نرسید؟ احساس می کنم طی دو هفتهٔ اخیر کمی در رویکرد آموزشی ام شل انگاری کردم. اگر زودتر این ساختار را ایجاد می کردم احتمالاً می توانستم پیشرفت بیشتری بکنم.

به هر حال اکنون در یک مسیر قابل اندازه گیری هستم. بنابراین تا زمانی که مغزم یاری کند و با برنامه حرکت کند، به مسیرم ادامه خواهد داد.
۱۹ ژوئن ۲۰۱۷: تشخیص درست نت اول و اعمال ملاحظاتی در برنامهٔ تمرینی
دیروز با ۵۰۰ نت تمرین (۵ جلسهٔ ۱۰۰ نتی) به موفقیت ۸۶.۴ درصدی (میانگین امتیاز جلسات تمرین) رسیدم که شامل نت های C, Db, D, Eb, E, F, G, A, Bb, B می شد.

امروز روی همین گروه ۱۰ تایی، ۴۰۰ نت تمرین کردم (۴ جلسهٔ ۱۰۰ نتی) و توانستم ۹۲.۵ درصد موفقیت داشته باشم که این رقم شامل دو ماکزیمم ۹۴ درصدی بود.

چند ملاحظهٔ تمرینی:

همیشه نت ابتدای هر جلسه را درست تشخیص می دهم. وقتی هنوز گرمِ تمرین نشدم، دقت تشخیص من ۱۰۰ درصد است. طی روز این توانایی را تست کردم و متوجه شدم که حتی وقتی فرصت تمام کردن ۱۰۰ نت را ندارم باز هم نت ابتدایی را درست تشخیص می دهم. بنابراین، اشتباه من در تشخیص نت ها اغلب به خاطر ترکیب نت ها با هم و شیفت نادرست رفرنس ذهنی است.
هر وقت گیج می شوم، با وقفهٔ کوتاهی مشکل حل می شود. گاهی وسط تمرین نتی می شنوم و نمی توانم بفهمم آن نت Eb است یا E یا C است یا #C و … . در چنین شرایطی، با شمارش ذهنی از یک تا ده فرصت کافی برای ریست کردم و کالیبراسیون مجدد مغزم فراهم می کنم. بعد از این وقفهٔ کوتاه همانند ابتدای جلسه می توانم نت را درست تشخیص دهم.
غریزهٔ من تقریباً همیشه درست عمل می کند. در طی جلسات تمرین امروز، تقریباً همهٔ ۵۰ نت اول را درست تشخیص می دادم. مشکل من اینجاست که من تمایل دارم بیش از حد روی یک نت فکر کنم. برای مثال ممکن است با شنیدن یک نت، مغزم به صورت غریزی بگوید: «این نت E است». ولی بعد از آن با خودم بگویم شاید رفرنس ذهنی من اشتباه کند و این نت Eb باشد. نهایتاً با بی توجهی به غریزه ام نت را Eb تشخیص می دهم.
کم کردن سرعت تمرین به من کمک می کند ولی در عین حال باعث سردرگمی می شود. با کنار هم گذاشتن دو نکتهٔ ۲ و ۳ به یک پارادوکس می رسیم. گاهی وقفه در تمرین به من کمک می کند و گاهی وقفه باعث می شود تشخیص غریزی مغزم را نادیده بگیرم (که اغلب درست است). فعلاً تنها کاری که می توانم بکنم این است که با کمترین میزان استراحت به تمرین ادامه دهم و خودم را مجبور به ابقای رفرنس ذهنی کنم.
رساندن ۹۴ درصد به ۱۰۰ درصد ارزشش را ندارد. برنامه دارم نت یازدهم (Ab) را وارد تمرین فردا کنم. یک روز زودتر از موعد است ولی آمادگی کافی دارم. برای بهبود مهارت های تست زنی، آخر ماه چند روز وقت دارم. بنابراین ارزش ندارد روزهایی که باید صرف بهبود مهارت perfect pitch برای نت های جدید کنم را صرف رساندن امتیازم به ۱۰۰ بکنم.

۲۰ ژوئن ۲۰۱۷: کنار گذاشتن نیمی از برنامه

امروز نت یازدهم Ab را وارد برنامهٔ تمرینی کردم.

نتیجه این شد که از بین ۶۰۰ نت رندم ۸۰ درصد آن ها را درست تشخیص دادم. (که نسبت به امتیاز ۹۲ درصدی دیروز از بین ۴۰۰ نت افت محسوسی است). به طوری واضحی، اضافه کردن زودهنگام نت Ab، پایداری رفرنس ذهنی من را خراب کرده که بیش از حد انتظارم بود.

با وجود این، با انجام تمریناتی در سه روز پیش رو باید بتوانم عملکرد خود را به محدودهٔ ۹۰ تا ۹۵ درصد برسانم.

تا آن زمان می خواهم گذری سریع بر ملاحظاتی تمرینی ام با شما به اشتراک بگذارم: من نیمی از برنامهٔ اصلی خود را کاملاً کنار گذاشته ام.

در ابتدا فکر می کردم باید آموزش را به دو قسمت تقسیم کنم: ۱. توسعهٔ مهارت pitch نسبی ۲. توسعهٔ چارچوب (رفرنس) ذهنی پایدار.

برای مورد دوم برنامه این بود که یک آهنگ را بارها و بارها گوش کنم تا بتوانم آن را به طور مداوم در گام مورد نظر بخوانم؛ سپس از اطلاعات به دست آمده برای تنظیم رفرنس ذهنی استفاده کنم.

اما حقیقت این است که بیش از ۱۰ روز است برنامهٔ آهنگ گوش کردن را رها کرده ام.

در عوض، فقط با کمک برنامهٔ Toned Ear با تأکید روی گام C (یعنی با نت های این گام شروع می کنم و سپس به آرامی به سایر نت ها در گام های دیگر حرکت می کنم) توانسته ام یک رفرنس ذهنی پایدار و قابل اعتماد روی این گام بسازم.

حتی نیازی نیست به آن فکر کنم. با شنیدن اولین نت، مغز من به طور خودکار، آماده می شود و نت های گام C را بدون هیچ کمک آگاهانه ای تشخیص می دهد.

آهنگ به من کمک کرد شروع کنم ولی اگر قرار باشد ماه بعد با اطلاعاتی که الان دارم شروع کنم، ابداً وقتم را برای گوش کردن آهنگ هدر نمی دهم.

در هر صورت خوشحالم که مغزم این کار را راحت تر از حد انتظار انجام داد. امیدوارم، مغز من همچنان پا به پایم جلو بیاید مخصوصاً وقتی تأکید را از روی گام C بر می دارم.

۲۱ ژوئن ۲۰۱۷: یک روز پر وقفه و اغلب همراه با پسرفت

امروز زمان زیادی برای تمرین نداشتم.

صبح از خواب بیدار شدم و اپلیکیشن موبایلی Month to Master را لانچ کردم و برای بقیهٔ روز بیرون رفتم.

در طول روز، چند بار خواستم تمرین کنم ولی هر کاری می کردم نمی توانستم مثل روزهای قبل تمرین کنم. نمی توانستم ریتم بگیرم. دقت من در بهترین حالت ۵۰ درصد بود.

نمی دانم عجله داشتم یا فکرم مشغول بود. هر طوری بود مغزم یاری نمی کرد. شاید تفاوت سطح دشواری ۱۰ نت و ۱۱ نت را دست کم گرفته بودم…

درست قبل از نوشتن این پست و اعتراف به شکست، تصمیم گرفتم یکبار دیگر از خودم تست بگیرم.

با تمرکز کامل و سرعت آرام توانستم ۸۷ درصد نت ها را شناسایی کنم (که نسبت به میانگین ۸۰ درصدی دیروز پیشرفت خوبی است).

واضح است برای perfect pitch شدن باید تمریناتم را از حالت گاه و بیگاه خارج کنم و با انسجام و تمرکز بیشتری انجام دهم.

امیدوارم فردا بتوانم وقتی مجزا برای تمرین بگذارم.
۲۲ ژوئن ۲۰۱۷: زمزمهٔ ذهنی
دیروز به خاطر عجله در تمرین عملکرد بدی داشتم.

امروز وقت کافی برای تمرین داشتم و واقعاً نتیجه داد.

پس از گرم شدن، اولین جلسهٔ ۱۰۰ نتی را شروع کردم (۱۱ نت از ۱۲ نت) و امتیاز من ۹۵ درصد شد.

بعد از پخش هر نت، آرام آرام به سمت نت C زمزمه می کردم تا رفرنس ذهنی ام را در طول جلسه حفظ کنم.

هفتهٔ قبل، تصمیم گرفتم زمزمه در تمرین را متوقف کنم تا جلوی تنبلی مغز را بگیرد.

با این حال امروز به این نتیجه رسیدم که تصمیم درستی نگرفته ام. زمزمه کردن به تشخیص سریع تر نت ها کمک می کند.

پس از مدتی تمرین با زمزمه، توانستم این زمزمه را به صورت ذهنی انجام دهم (یعنی نه با صدای خیلی بلند). و بعد از مدتی تمرین به این شکل توانستم زمزمهٔ ذهنی را به صورت آگاهانه متوقف کنم و اجازه دهم مغزم نت ها را بدون کمک آن تشخیص دهد.

در نهایت توانستم بدون زمزمهٔ ذهنی و بدون هیچ نقطهٔ اتکای دیگری، در یک جلسهٔ ۱۰۰ نتی، ۹۰ درصد نت ها را تشخیص دهم.

قصد دارم در ادامهٔ این ماه، در ابتدای هر جلسهٔ تمرین، روش گرم کردن با استفاده از زمزمهٔ ذهنی را ادامه دهم.

دیروز مطمئن نبودم در طی این ماه بتوانم از پس ۱۱ نت بر بیایم ولی با تکنیک امروز متوجه شدم امکان پیشرفت همچنان وجود دارد.

۲۳ ژوئن ۲۰۱۷: آنقدر تمرکز می کنم که خوابم می گیرد

دیروز تکنیک جدیدی (زمزمهٔ ذهنی) پیدا کردم که به صورت زیر کار می کند:

۱. در اولین جلسهٔ روز، بعد از شنیدن هر نت، با زمزمهٔ صدا به C بر می گردم.
۲. در جلسهٔ دوم تمرین، بعد از شنیدن هر نت، با زمزمهٔ ذهنی به C بر می گردم.
۳. در جلسهٔ سوم تمرین، بعد از شنیدن هر نت مکث می کنم و به مغز اجازه می دهم به صورت ناخودآگاه به C بر گردد.

همانطور که دیروز اشاره کردم، این روش جدید را در ادامهٔ این ماه ادامه خواهم داد (یا لااقل برای چند روز آتی).

امروز در فاز اول زمزمه سازی توانستم ۹۲ درصد نت ها را شناسایی کنم. جالب است ۸ نتی که اشتباه تشخیص دادم همگی در بین ۳۰ نت آخر جلسه بودند.

به عبارت دیگر، من قبل از خستگی، ۷۰ نت اول را درست شناسایی می کردم؛ اما همین که خسته می شدم، تمرکزم کم می شد.

در فاز اول تمرین، ۱۰۰ نت اول ۲۰ دقیقه وقت من را گرفت تا تمام شد. تمرکز کامل در طول ۲۰ دقیقه کار سختی است.

در پایان تمرین دوست داشتم بخوابم. (حاشیه: هفتهٔ گذشته در کالیفرنیا هنگامی که در مسیر رفت و برگشت صبحگاهی مشغول تمرین بودم، چند بار خوابم برد).

امیدوارم تمایل به خواب در پایان هر جلسهٔ تمرین، نشانهٔ یک تمرین متمرکز و خوب باشد.

یا شاید معنی اش این است که من خسته شده ام. (انصافاً بگویم… بلافاصله پس از ۲۱ مایل دوچرخه سواری و برگشت به منزل، تمرینم را شروع کردم. بنابراین بدنم از قبل دنبال یک بهانه برای استراحت بود).

در هر صورت، اگر روزی ۳۰ دقیقه برای تمرین متمرکز وقت بگذارم احتمالاً بتوانم پیش از پایان ماه، چالش این ماه را تمام کنم.

۲۴ ژوئن ۲۰۱۷: دو هفتم زمان بُرد تا به اینجا رسیدم

تقریباً دو هفتهٔ پیش توانستم به صورت شانسی ۱۷ تا از ۲۰ نت کروماتیک را شناسایی کنم.

با این حال، این عملکرد قابل تکرار نبود و من با مقایسهٔ خودم با این عملکرد در روزهای بعد، انگیزه برای پیشرفت را از دست دادم.

در واقع من زودتر از موعد می خواستم پیشرفت کنم.

چند روز بعد پس از فهمیدن اشتباهم، دوباره تمریناتم را ادامه دادم ولی این بار با روشی سیستماتیک: تصمیم گرفتم از ۱۲ نت فقط ۹ نت را وارد برنامهٔ تمرینی کنم و سپس با تثبیت امتیاز در هر مرحله، آرام آرام نت های جدید را تا رسیدن به ۱۲ نت به برنامه وارد کنم.

امروز به نت دوازدهم یعنی #F رسیدم.

با تکنیک زمزمهٔ ذهنی، همانند دوهفتهٔ قبل توانستم از بین ۲۰ نت کروماتیک، ۱۷ تا را به درستی شناسایی کنم.

با این حال، این پیشرفت برخلاف دو هفتهٔ قبل شانسی به دست نیامده، بلکه با صبر و حوصله و پایداری به ۸۵ درصد رسیده است.

۲۵ ژوئن ۲۰۱۷: چیزی باقی نمانده است

امروز بیشترِ روز را با خانواده ام بیرون بودم؛ اما صبح، کمی وقت برای تمرین داشتم.

بعد از گرم کردن اولیه و پیدا کردن ریتم، یک تست ۲۰ تایی از نت های کروماتیک از خودم گرفتم که با موفقیت ۱۹ تا از آن ها را شناسایی کردم. به عبارتی فقط یک نت برای کامل کردن چالش این ماه باقی مانده است.

خیلی به هدف perfect pitch نزدیک شده ام (لااقل طبق تعریف) ولی هنوز نمی دانم چقدر به مهارت واقعی perfect pitch رسیده ام.

من هنوز بین هر نت، ۱ یا ۲ ثانیه مکث می کنم تا تأثیر ذهنی نت قبلی را در ادراک نت بعدی کاهش دهم. یقیناً اگر perfect pitch واقعی بودم این مکث وجود نداشت.

با این وجود، طی چند روز اخیر، سرعت من در تشخیص نت ها افزایش یافته است؛ بنابراین با ادامه یافتن این روند تا پایان هفته، احتمالاً تأخیر یاد شده کاملاً از بین می رود.

۲۶ ژوئن ۲۰۱۷: ۱۰۰ درصد perfect pitch. آیا این فقط شانس است؟

امروز توانستم با موفقیت، تمام ۲۰ نت تصادفی پیاپی را بدون هیچ مرجعی شناسایی کنم.

با در نظر گرفتن تعریف perfect pitch که در ابتدای این مقاله آمد عملاً چالش این ماه به پایان رسیده است. با این حال، تا زمانی که از یکی از این جلسات با موفقیت ۱۰۰ درصد فیلم نگیرم، نمی توانم ادعای perfect pitch کنم.

فکر نمی کنم فیلم گرفتن از یکی از جلسات تمرین، چالش برانگیز باشد. از آنجا که در تمریناتم به یک ثبات نسبی رسیده ام، بعد از اینکه شب به خانه رسیدم دوباره یک جلسه تمرینی ترتیب دادم و ۲۰ نت از خودم تست گرفتم و دوباره به همان موفقیت ۱۰۰ درصد رسیدم.

جالب است در جلسهٔ دوم فقط ۱۰ نت از ۱۲ نت برای من پخش شد و نت های Ab و #F با اینکه فعال بودند برای من پخش نشد. احتمال این اتفاق ۲.۶ درصد است.

از آنجایی که این دو نت، آخرین دو نت اضافه شده به برنامهٔ تمرینی است به لحاظ نظری باید هفتهٔ قبل این ۱۰ نت را شناسایی می کردم؛ چون هفتهٔ قبل هم روی همین ۱۰ نت کار می کردم.

به بیان دیگر، اگر کمی شانس بیشتری داشتم می توانستم چالش این ماه را زودتر تمام کنم. البته شانس، چندان با روح این چالش سازگار نیست (perfect pitch بیشتر به معنی ثبات در تشخیص نت ها است). ولی به هر حال جالب است ارزیابی کنیم نقش شانس در موفقیت چقدر است.

برای مثال، شانس اینکه ۲۰ نت پخش شده فقط بین نت های C, D, Eb, E, F, G, A, Bb, B باشد ۳ دهم درصد است. از آنجایی که هفتهٔ قبل می توانستم به طور ثبات مند این ۹ نت را شناسایی کنم، اگر کمی شانس مرا یاری می کرد می توانستم به مهارت perfect pitch برای شناسایی ۲۰ نت نائل شوم.

حتی در هفتهٔ اول تمرین قادر بودم تمام نت های گام C را درست شناسایی کنم. بنابراین با احتمال ۲ هزارم درصد که نت های پخش شده فقط بین این نت ها باشد، با تکرارهای کافی می توانستم چالش این ماه را تمام کنم.

و البته اگر اصلاً تمرین نمی کردم و فقط می خواستم از شانس کمک بگیرم، احتمال تشخیص این ۲۰ نت، 0.000000000012% بود.

با این حال نمی خواهم شانس در موفقیت من دخیل باشد. بنابراین همچنان روی ثبات و تکرار تمرینات تمرکز می کنم.

۲۷ ژوئن ۲۰۱۷: چالش کامل شد!

دیروز با موفقیت ۲۰ نت متوالی که به صورت تصادفی پخش می شد را بدون کمکِ هیچ مرجعی تشخیص دادم. برای اطمینان از موفقیت، دوباره این کار را تکرار کردم و خوشبختانه مجدداً چالش این ماه را با موفقیت به پایان رساندم.

با این حال نمی خواستم چالش را بدون ضبط یکی از جلسات تمرین، پایان یافته اعلام کنم. بنابراین امروز تصمیم گرفتم فیلم برداری کنم.

آزمایش اول:

آزمایش دوم:

و این هم آزمایش سوم:

اکنون به طور رسمی چالش این ماه را پایان یافته اعلام می کنم و دستیابی به مهارت Perfect Pitch را طبق تعریف انجام شده، تأیید می کنم.

هنوز مطمئن نیستم که آیا واقعاً به این توانایی رسیده ام یا نه (فردا بیشتر در این مورد صحبت می کنم). ولی مطمئناً نسبت به ۲۷ روز پیش بسیار جلوتر هستم.

۲۸ ژوئن ۲۰۱۷: آیا واقعاً به مهارت perfect pitch دست یافته ام؟

دیروز من چالش این ماه را رسماً تمام شده اعلام کردم. همانطور که شاهد بودید، در طی سه ویدیو، ۲۰ نت تصادفیِ پی در پی را با موفقیت تشخیص دادم.

حتی اگر طبق تعریف خودم به این مهارت دست یافته باشم، بازهم شک دارم که بگویم واقعاً perfect pitch هستم.

اولاً من هنوز کاملاً عاری از خطا نیستم. ثبات تشخیص نت ها افزایش یافته ولی هنوز گاه و بیگاه اشتباه می کنم.

بعلاوه من بلافاصله بعد از شنیدن نت ها، قادر به شناسایی آن ها نیستم. به عبارتی، تشخیص من هنوز می تواند از نت های قبلی متأثر شود. این یعنی هنوز به آن سطح از مهارت نرسیده ام که بدون توجه به سرعت پخش نت ها و بدون توجه به نت های قبلی، نت ها را شناسایی کنم.

ولی با همهٔ اینها، شاخصه هایی حاکی از آن است که به مهارت perfect pitch بسیار نزدیک شده ام…

شاید مهم ترین شاخصه این باشد که من همیشه نت ابتدای هر جلسهٔ تمرین را درست تشخیص می دهم. به عبارت دیگر، اگر نت یا نقطهٔ مرجعی برای گیج کردن من وجود نداشته باشد، بلافاصله و بدون اندکی تأخیر می توانم آن نت را تشخیص دهم.

قطعاً اگر perfect pitch نبودم، قادر به انجام این کار نبودم.

مشکل اینجاست که شرایط حاکم بر تشخیص نت ابتدایی هر جلسه در ادامهٔ آن جلسه حفظ نمی شود و این موضوع باعث می شود دقت اولیهٔ هر جلسه در ادامهٔ همان جلسه تحت تأثیر نت های پخش شده قرار گیرد.

با گذشت زمان، مغز من از حالت perfect pitch (تشخیص نت ها بدون کمک گرفتن از عوامل بیرونی)، به حالت relative pitch (مقایسهٔ نت های قبلی با مرجع ذهنی) حرکت می کند.

به عبارت دیگر، من فکر می کنم perfect pitch هستم ولی این توانایی هنوز قادر نیست بر مهارت relative pitch که در طی ۱۵ سال یادگیری موسیقی در من نهادینه شده غلبه کند. نتیجه این می شود که مهارت relative pitch مغز من را دچار سردرگمی می کند.

گمان می کنم اگر به تمرین و تقویت این مهارت ادامه دهم در نهایت می توانم پیش فرض ذهنی خود را از حالت relative pitch به perfect pitch تغییر دهم و بتوانم در تمام طول جلسه، نت ها را با مهارت perfect pitch شناسایی کنم نه relative pitch.

این ماه چون فقط ۳۰ روز فرصت تمرین داشتم احتمالاً خیلی روی مهارت pitch نسبی حساب باز کردم. بنابراین اگر می خواستم واقعاً روی perfect pitch شدن تمرین کنم باید تجدید نظری اساسی در برنامهٔ تمرینی خود لحاظ می کردم.

مطمئن نیستم که این بحث ها مهم است یا نه ولی به هر حال پیشرفت من به عنوان یک بزرگسال نشان می دهد که امکان تقویت این مهارت در بزرگسالان وجود دارد.

۲۹ ژوئن ۲۰۱۷: فراتر از مرزهای perfect pitch

این ماه توانستم نسخهٔ ساده ای از تقویت مهارت perfect pitch را به سرانجام برسانم. اما کاری که انجام شد فقط بیانگر امکان پذیر بودن آن است و چندان به عمق این مهارت نفوذ نکرده است.

در واقع مهارت های بیشتری زیر چتر perfect pitch وجود دارد که هنوز به آن ها نپرداخته ایم؛ مثلاً شناسایی دو نت همزمان، سه نت همزمان، ده نت همزمان، شناسایی گام نت ها و غیره.

ویدیوی مورد علاقهٔ من در رابطه با این توانایی متعلق به کودک ۹ ساله ای به اسم Dylan Biato است که از زمان تولد، توسط پدر موسیقی دانش Rick Biato تحت تعلیم بوده است.

این یک ویدیو از صدها ویدیوی اوست:

واضح است که من برای رسیدن به توانایی این کودک راهی طولانی در پیش دارم. اما بقیناً از مهارت او انگیزه می گیرم. به هر حال من هم مثل Dylan یک مغز انسانی دارم که فکر نمی کنم خیلی با او فرق داشته باشد.

تبحر Dylan یادآور کمبودهای من نیست، بلکه نشان دهنده توانایی های بالقوهٔ من است.

۳۰ ژوئن ۲۰۱۷: تقویت مهارت perfect pitch برای من فقط ۱۶ ساعت زمان بُرد

آخرین روز ماه ژوئن است و اکنون زمان آن است که نگاهی به گذشته بیندازم و ببینم چقدر برای چالش این ماه وقت گذاشته ام.

پس از جمع بندی نهایی و بررسی گزارش ها این چیزی است که به آن رسیدم: در کل من فقط ۱۶ ساعت زمان با روزی تقریباً ۳۵ دقیقه تمرین برای چالش این ماه زمان صرف کرده ام.

جالب است با اینکه برای این چالش، زمان کمتری نسبت به چالش های قبلی صرف کردم ولی فشار ذهنی آن به مراتب بیشتر بود.

به عبارت دیگر، چالش این ماه اگرچه وقت کمتری از من گرفت ولی شدت هر دقیقه تمرین آن از چالش های قبلی بسیار بیشتر بود.

من مجبور بودم برای اینکه در هر جلسه دستاوردی داشته باشم، از حداکثر پردازش ذهنم استفاده کنم. یعنی هیچ راهی وجود نداشت که با شدت کمتری بتوانم تمریناتم را خوب جلو ببرم.

طی ۸ ماه گذشته، در پایان هر چالش، مجموع ساعات تمرینی هر ماه را جمع می زدم. این کار هم از سر کنجکاوی است و هم به دیگران کمک می کند تخمینی از مدت زمان هر چالش داشته باشند.

با این حال، زمان فقط یک بخشِ داستان است، بخش بزرگ دیگری که در این پست ها بیان نمی شود چگونگی استفاده از زمان است.

تفاوت زیادی بین یک ساعت تمرین معمولی و یک ساعت تمرین متمرکز و دقیق وجود دارد و وقتی من در گزارش خود یک ساعت را بیان می کنم تمایز یاد شده از بین می رود.

بنابراین جالش این ماه یادآور خوبی برای بیان این نکته است که: تعداد ساعات مهم نیست، اینکه چطور از زمان استفاده می کنید و چه دستاوردهایی دارید مهم است.

به هر حال راه بهتری برای اندازه گیری میزان دقیق تلاش وجود ندارد و ما ناچاریم به همین ارقام بسنده کنیم.

بنابراین با در نظر گرفتن آمار کمی، می توانم بگویم که از خروجی ۱۶ ساعت تمرین کاملاً راضی هستم.

این پست، بخشی از چالش پروژهٔ یادگیری سالیانهٔ من (Month to Master) است.

Max Deutsch بنیانگذار پروژه Monthly است. این یک پلتفرم آموزشی آنلاین است که با مشارکت برخی از یوتیوبر های بزرگ، اقدام به برگزاری کلاس های آموزشی جذاب ماهانه می کند.

منبع medium
عضویت در خبرنامه تهران ملودی
عضو خبرنامه ما شوید و مطالب و پیشنهادات ویژه ما را در ایمیل خود دریافت کنید.
نگران نباشید! هر زمان مایل باشید می‌توانید عضویت خود را لغو کنید.
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.