به یاد کریس کرنل؛ “مهم نیست چه می‌نویسم؛ چراکه من در حال خلق موسیقی فیلمِ یک دنیای خیالی هستم.”

کریس کرنل جزو کسانی بود که بعد از رفتن‌اش، میراثی را از خود به جای گذاشت و هیچ شکی نیست که میراث وی، همواره در کنار بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین موزیسین‌های راک درخشیده و خواهد درخشید. یکی از خصوصیات بارز او، توانایی و استعداد خارق‌العاده‌اش در نوازندگی بود. کریس کرنل می‌توانست علاوه بر آثاری احساسی و ملایم، قطعات تکنیکی و شلوغ را هم به به‌ترین شکل ممکن اجرا کند.

این فقط یکی از مواردی است که کریس را به یک نوازندهٔ حرفه‌ای و کاردرست تبدیل کرده‌بود.

Soundgarden حتی در کنار Nirvana, Pearl Jam, Alice In Chains, Screaming Trees, Melvins and Mudhoney و با وجود بستری جذاب متشکل از موزیسین‌های مستعد راک که در اوایل دههٔ ۹۰ میلادی از منطقه‌ای به نام Pacific North West در شمال غرب آمریکا پدید آمده‌بود، موسیقی را به شکل بسیار بسیار وسیعی تحت پوشش قرار داده‌بود.

از بسیاری جهات، آن‌ها تنها گروهی بودند که می‌توانستد ضمن داشتن صلابت و شادابی و موسیقی سرزنده‌ای مانند موسیقی گروه بیتلز، خلاقیت‌اشان را هم مانند گروه Black Sabbath حفظ کنند و به عنوان یک گروه موسیقی موفق و به‌روز، روی استیج ظاهر شوند.

این موضوع، تنوع بی‌نظیر و گرما و طنین منحصربه‌فردی به اصوات Soundgarden بخشیده بود و اوج آن را می‌توانیم در آلبوم Superunknown – که در سال ۱۹۹۴ منتشر شده‌بود – ملاحظه کنیم. این آلبوم که به طرز حیرت‌انگیزی بلندپروازانه بود و قطعهٔ مشهور و معروف جهانی کورنل به نام Black Hole Sun ‏را در خود جای داده‌بود، در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.

استعدادهای ذاتی کرنل: مهم نیست دست او گیتار باشد یا نه چراکه وی به هر حال می‌تواند به عنوان یک هنرمند کاردرست و حرفه‌ای روی استیج ظاهر شود.

همکاری او با گروه‌های بزرگی نظیر Temple Of The Dog و Audioslaveاین را ثابت می‌کند. وی پس از سال‌ها دوری از بند اصلی‌اش (یعنی Soundgarden) دوباره به گروه پیوست و در یکی از مصاحبه‌هایش در سال ۲۰۱۳ گفته‌بود به عنوان یک نیروی کار قوی و تازه‌نفس کار-اش را آغاز کرده. او سال آخر زندگی‌اش را نیز در همین گروه گذراند و سرانجام چشم از جهان فرو بست.

کریس کرنل جایی گفته‌بود:

“من بعد از جدا شدن از Audioslave دوباره توانستم گیتار-ام را در دست بگیرم و آلبوم‌های تک‌نوازی‌ام را تولید کنم. من نام این دوره را Post-Audioslave می‌نامم. گروه Soundgarden تغییر شکل داد و من در میانهٔ آن، تورهای آکوستیک – که تجربهٔ کاملن جدید و منحصربه‌فردی برای من بود – را کلید زده‌بودم. به نظر من، وقتی شما یک کنسرت ۲ ساعت و نیمه اجرا می‌کنید، باید حواس‌اتان به همه‌چیز باشد؛ چراکه طرف‌داران و منتقدان، همه‌چیز را می‌بینند و می‌شنوند.

البته من آهنگ‌های زیادی برای اجرا کردن دارم. در واقع می‌توان گفت آرشیو من شامل یک کاتالوگ ارزش‌مند و بزرگ از موسیقی‌های گوناگون است که من می‌توانم در هر کنسرت، یکی از آن موسیقی‌ها را اجرا کنم. به طور کلی، تجربهٔ جایگاه جدید-ام، تجربهٔ دست اول و تازه‌ای بود و برای به‌ترین بودن در این جایگاه، لازم نبود به‌ترینِ خود-ام را ارائه دهم. لازم نبود ‘اضافه‌کاری’ کنم.

من در طول اجراها و ضبط برنامه‌ها در آن مقطع زمانی، بسیار رشد کردم و آموختم.

شاید بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و شکوه‌مندترین چیزی که یاد گرفتم این بود که چه‌طور وقتی همه‌چیز مهیا و آماده است، من هم نقش خود را به شایسته‌ترین شکل ممکن انجام دهم. معمولن موزیسین‌ها هنگام اجرای زندهٔ موسیقی، با یک ساز/وکالیست دیگر هم‌راهی می‌کنند. من در طول اجراهای آن زمان، تنها بودم و هیچ ساز/وکالیستی من را پشتیبانی نمی‌کرد و من باید با خود-ام تمرین می‌کردم و خود-ام را با خود-ام هماهنگ می‌کردم. توجه داشته باشید که من این کار را قبل از این هرگز انجام نداده‌بودم.”

دستان من، همه چیز من.

بسیاری از مردم، کریس کرنل را به واسطهٔ Audioslave می‌شناسند اما بدنیست بدانید که او در ۵ سال ابتدایی این قرن (سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷) در این گروه مشهور و خوش‌نام فعالیت داشت اما فعالیت اصلی و حیرت‌انگیز او در گروه خود-اش (یعنی Soundgarden) انجام می‌شد و با کاری که در Audioslave انجام می‌داد، زمین تا آسمان متفاوت بود.

البته این موضوع برای خود کریس – که چند سال به گشت و گذار در شهرهای مختلف و اجرای موسیقی در گروه‌های دیگر پرداخته بود و الان با آلبوم King Animal به گروه اول و اصلی‌اش یعنی Soundgarden برگشته بود – هم اتفاق جالب، عجیب و تقریبن منحصربه‌فردی بود.

او گفته‌بود:

“تولید آلبوم جدید Soundgarden با چالش‌های جدی و جذابی روبه‌رو شده‌بود. برای تولید این آلبوم، من برای اولین بار در زندگی‌ام به عنوان نوازنده و خواننده فعالیت می‌کردم. به هر حال من فکر می‌کنم اجراهای زندهٔ آکوستیک، کمک بسیار شایانی به من کرد. این کار به من کمک کرد تا ظرفیت درک نوازندگی گیتار-ام را افزایش دهم. من هنوز هم فکر نمی‌کنم یک نوازندهٔ گیتار نرمال و طبیعی باشم.”

شاید با خواندن جملات کریس تصور کنید وی انسان بسیار فروتنی است و این جملات را از روی مناعت طبعی که دارد، بیان کرده اما با توجه به صحبت‌های Thayil، این ادعاها هرگز از روی فروتنی گفته نشده‌اند؛ بلکه کاملن بر اساس واقعیت هستند. Thayil گفته‌بود:

“وقتی کریس به Soundgarden برگشت، هنرمند متعهدتر و پخته‌تری شده‌بود.”.

کریس، نوازندگی گیتار را یک کار ماورایی و مقدس می‌دانست و با روش منحصربه‌فرد خود-اش این مسیر را طی کرد.

شاید به همین دلیل است که جنس، رنگ و شخصیت صوتی گروه Soundgarden تا این اندازه متفاوت، گوش‌نواز و گرم است.

کیم تاییل: کریس در ابتدا درامر گروه بود؛ به همین دلیل وی درک بسیار خوبی از زمان‌بندی و تایمینگ داشت.

وقتی در سال ۱۹۸۴ گروه Soundgarden با هیرو یاماموتو، کیم تاییل و البته خود کریس شکل گرفت، کریس ترجیح داده‌بود کار-اش را به عنوان نوازندهٔ درام گروه شروع کند.

هنگامی که این گروه احساس کرد برای خلق و اجرای موسیقی‌اش به گیتار و [به طبع آن] گیتاریست دوم نیاز دارد، کریس وظیفهٔ اصلی‌اش روی که همان نوازندگی گیتار بود را آغاز کرد. تاییل بر این باور است که سبک موسیقی و نوازندگی گیتار کریس تا حد زیادی از نوع نوازندگی درام او سرچشمه می‌گیرد.

تاییل در یکی از مصاحبه‌هایش در سال ۲۰۱۳ گفته‌بود:

“از آن‌جا که کریس در ابتدا نوازندهٔ درام گروه بود، همیشه درک خوبی از زمان‌بندی داشت. همان‌طور که می‌دانید، بسیاری از گیتاریست‌های اصلی گروه و نوازندگان باس، [به‌ترتیب] از مچ و شانه‌های خود برای اجرای موسیقی استفاده می‌کنند؛ حال آن‌که کریس برای اجرای نت‌ها از آرنج خود بهره می‌برد.”

کریس ذاتن انسان خلاقی بود و اگر کسی پیدا می‌شد که به این خلاقیت‌ها بال و پر دهد، می‌توانست کریس را به بلندترین قله‌های موفقیت ره‌سپار کند. در دنیای موسیقی، این شخص کسی نبود جز تاییل. او ضمن استقبال همیشگی از ایده‌های ناب و منحصربه‌فرد کریس، او را به «به‌کارگیری خلاقیت» در آهنگ‌سازی و اجرای قطعات تشویق می‌کرد. با جرأت می‌توانیم بگوییم اگر تشویق‌ها و حمایت‌های تاییل نبود، Soundgarden در حد یک گروه پونک‌راک باقی می‌ماند و هرگز با انتشار آلبوم محبوبی مثا Ultramega OK نمی‌توانست محبوبیت و طبف مخاطبان گروه را دوچندان کند.

کورنل چند ماه قبل از مرگ‌اش به Michael Astley-Brown (خبرنگار پایگاه موزیک رادار) گفته‌بود:

“من در آن زمان واقعن مبتدی و تازه‌کار بودم.

من تا آن زمان، نوازندگی جدی گیتار را شروع نکرده‌بودم و همین موضوع به من کمک می‌کرد تا بتوانم ایده‌های منحصربه‌فردی که در Soundgarden به ذهن‌ام می‌رسید را به منصهٔ ظهور برسانم. واقعا کمک به آواز و ایده برای سند باغ بود. خوش‌بختانه بر خلاف بسیاری از گروه‌های موسیقی، من نه‌تنها محدود نبودم، بلکه برای ایده‌پردازی و پیاده‌سازی آن‌ها، مدام از سوی اعضای گروه تشویق می‌شدم.”

“معمولن افراد متخصص، از این‌که کسی به قلمرو آن‌ها وارد شوند، دل خوشی ندارند و از این موضوع ناراحت می‌شوند اما کیم واقعن استثنا بود.

من گاهی اوقات وارد اتاقی که او هم در آن حضور داشت می‌شدم و قطعه‌ای که در ذهن‌ام شکل گرفته‌بود را با گیتار-ام اجرا می‌کردم. در این لحظه، برای او مهم نبود که من دارم به قلمرو او وارد می‌شوم یا خیر.

کیم در چنین شرایطی فقط به این فکر می‌کرد که ایدهٔ جدید تا چه اندازه پتانسیل تبدیل شدن به یک آهنگ کامل را دارد. خلاصه این‌که من با داشتن هم‌کاران و دوستان خوبی مثل کیم توانستم کار-ام به عنوان نوازندهٔ گیتار در آن آلبوم رویایی و خاص را آغاز کنم.”

سلطان بی‌نظیر ریتم

/کریس کورنل: ما بعضی تک‌آهنگ‌ها را در ریتم ۶/۴ می‌نوشتیم اما هیچ‌کس متوجه آن نمی‌شد.

موزیسین‌های امریکایی عمومن از ریتم ۴/۴ در موسیقی‌هایشان استفاده می‌کنند اما وقتی از Soundgarden صحبت می‌کنیم، قضیه کمی متفاوت می‌شود.

این گروه موسیقیِ خوش‌نام و محبوب، بعضی قطعات‌اش را در ریتمی غیر از ۴/۴ طراحی و ضبط می‌کرد.

کریس همیشه تلاش می‌کرد رنگ و شخصیت صوتی موسیقی‌اش را به مخاطب بشناساند و در این راستا، بی‌باکی‌های وحشتناکی داشت. قطعاتی نظیر Rusty Cage، Fell On Black Days و قطعهٔ By Crooked Steps از آلبوم King Animal حتی حرفه‌ای‌ترین و کارکشته‌ترین گیتاریست‌ها را هم به لرزه می‌انداخت اما کریس با شهامت و آرامش مثال‌زدنی‌اش این قطعات را به به‌ترین شکل ممکن اجرا می‌کرد.

کریس به یکی از خبرنگاران گفته‌بود:

قسمت وکال قطعهٔ By Crooked Steps هنوز در ریتم ۴/۴ است در حالی که پارت گیتارها در ریتم ۵/۴ یا مشابه آن نوشته شده‌اند. از نظر من، این کار فقط از عهدهٔ اعضای Soundgarden بر می‌آید. ما بعضی قطعات را در ریتم ۶/۴ تولید می‌کردیم و در بسیاری از قطعاتی که در رادیو پخش می‌شد، ما عمدن ریتم و ساختار زمان‌بندی قطعه را تغییر می‌دادیم اما هیچ‌کس متوجه آن نمی‌شد.

همان‌طور که گفتم، قطعهٔ By Crooked Steps از آن قطعات عجیبی است که در نگاه اول، بسیار معمولی و عادی به نظر می‌رسد اما اگر خوب به آن گوش کنید، متوجه می‌شوید که صدای وکال، بر صدای گیتارها غالب است. دلیل ظهور چنین حسی، ضبط وکال در ریتم ۴/۴ و گیتارها در ریتم ۶/۴ است.

گفته‌اند «معما چو حل گردد، آسان شود.». واقعیت همین است؛ شاید الان با خود-اتان فکر کنید ضبط پارت‌ها در ریتم‌های مختلف کار ساده‌ای است اما وقتی واقعن در حال برنامه‌ریزی برای تولید یک قطعهٔ موسیقی هستید، تنها چیزی که به ذهن‌اتان نمی‌رسد، همین است! ایده‌های این‌چنینی به طور آنی به ذهن هنرمند خطور می‌کنند. در بسیاری از مواقع، همین‌طور که نشسته‌اید، ناگهان ایدهٔ جذاب و عجیبی به ذهن‌اتان می‌رسد و ضبط By Crooked Steps با ریتم‌های مختلف دقیقن یکی از همان ایده‌هاست.

خوش‌بختانه ضبط موسیقی کار چندان سختی نیست اما متأسفانه چالش اصلی را هنگام اجرای زندهٔ موسیقی تجربه خواهید کرد. تصور کنید نوازنده‌ها باید در یک ریتم به‌خصوص اجرا کنند و خواننده هم در یک ریتم به‌خصوص بخواند.

البته خواندن آن آسان است اما وقتی صحبت از «نوازندگی هم‌زمان با خوانندگی» به میان می‌آید، کار بسیار دشوار می‌شود.

شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید من قبلن این کار را انجام داده‌ام؛ قطعهٔ Rusty Cage ضمن جذاب بودن‌اش، قطعهٔ بسیار سخت و دشواری است.

Alternate Rock

هر ۴ ترانه‌سرای Soundgarden – که توسط Matt Cameron و Hiro Yamamoto’sبا Ben Shepherd جایگزین شدند – هنرمندان مستعد، خلاق و کارکشته‌ای بودند. شاید یکی از دلایل موفقیت این بند امریکایی (اهل سیاتل)، استفاده از شعرهای غنی، پرمفهوم و بامحتوا بود.

با وجود ظهور بندهای جدید و معرفی موزیسین‌های خلاق به مارکت موسیقی، ماندگاری در این صنعت کمی سخت خواهد بود و یکی از دلایل مقاومت Soundgarden در این بازار پرتب‌وتاب، استفاده از اشعار درست، استاندارد و خلاقانه بود.

در تور Superunknown در سال ۱۹۹۴، قفسه‌های گیتار گروه، مملو از سازهای خوش‌صدا با کوک‌های متفاوت بود. به نظر می‌رسد کوک‌های گیتارهای آن تور، ترانه‌سرایان را مجبور کرده‌بود قطعات را دقیقن به همان شکلی که Edge(موزیسین گروه U2) از افکت‌ها استفاده می‌کند بسازند! البته کرنل بعدها فاش کرد که حقیقت، آن چیزی که گفته می‌شود، نیست و در بیش‌تر مواقع، مهم این است که در جای مناسب بوده و گیتار مناسب داشته باشید.

او برای ما توضیح داد: “اصلن این‌طور نیست که ترانه‌سرایان ما یک گیتار که در کوک خاصی است را در دست بگیرند و تلاش کنند قطعه‌ای را بر اساس کوک گیتار خلق کنند! حقیقت این است که آن‌ها تلاش می‌کردند موسیقی‌اشان را در چنین گامی بسازند و اگر گیتار مناسبی برای این کار وجود نداشت، گام موسیقی را تغییر می‌دادند. در واقع مهم این است که در جای مناسب و از گیتار مناسب استفاده کنید.

تنظیم گیتارها روی یک کوک خاص، اصلن بی‌دلیل نبوده و ما برای انجام این کار، اهداف خود-امان را داشتیم. مشکل این است که شما در ابتدا این کوک را عجیب می‌پندارید اما وقتی خروجی نهایی قطعه را می‌شنوید، کاملن حیرت‌زده و متعجب به این قطعه گوش خواهید کرد.

به عنوان مثال، برای ساخت قطعهٔ Been Away Too Long، من یک گیتار Gretsch قدیمی داشتم که در راهروی خانه‌ام به دیوار آویزان بود و به صورت [‏B E B B B]‏ کوک شده‌بود. یک روز آن را از روی دیوار برداشتم و کمی با آن ور رفتم. شاید برایتان جالب باشد… من حتا نمی‌دانستم گیتار-ام در چه کوکی است اما سعی کردم ریف‌های دل‌خواه‌ام را با همین گیتار بسازم و اجرا کنم.

چند روز بعد، در حالی که ریف‌ها در مغز-ام در حال پخش بودند، با خود-ام گفتم من حتمن این ریف‌ها را به یک قطعهٔ موسیقی تمام و کمال تبدیل خواهم کرد. می‌بینید؟ این اتفاق در شرایطی رقم خورد که گیتار روی یک کوک نامتعارف تنظیم شده‌بود و من از همین کوک برای خلق یک قطعهٔ عجیب و البته منحصربه‌فرد استفاده کردم.

بعد از خلق Been Away Too Long، با خود-ام گفتم من حتمن دوباره از این کوک برای خلق قطعهٔ ماندگار دیگری استفاده خواهم کرد.

بعد از کلی تلاش و ایده‌پردازی با Ben، قطعهٔ Somewhere – که در آلبوم Badmotorfinger قرار گرفت – را تولید کردیم. همان‌طور که روی صندلی نشسته بودم و هم‌زمان با کوک کردن گیتار، آهنگ را هم تمرین می‌کردم، ایدهٔ ساخت قطعهٔ دیگری به ذهن‌ام رسید.

My Wave نام قطعه‌ای است که در همان کوک ساخته شده و ایدهٔ اصلی‌اش در یک جلسهٔ تمرین و هنگام اجرای ریف‌هایی از قطعهٔ Somewhere در کوک مذکور به ذهن‌ام خطور کرد.

جستجو برای یافتن حقیقت

تورهای تک‌نوازی آکوستیک کرنل، جنبه‌های دیگر اجرای زندهٔ او را پرورش دادند. درست در سال‌هایی که کرنل روابط و فعالیت‌های کاری‌اش با Soundgarden را قطع کرده‌بود، اجراها و تورهای آکوستیک نقش به‌سزایی در پرورش تکنیک‌ها و جنبه‌های دیگری از اجرای زندهٔ او ایفا می‌کردند.

از همکاری‌اش با گروه‌های بزرگی نظیر Temple Of The Dog و Pearl Jam گرفته تا انتشار تک‌آهنگ‌های سال ۱۹۹۲ و همکاری جنجالی‌اش با گروه Audioslave و خلق اثر I Am The Highway و هم‌چنین ضبط آلبوم Euphoria Morning در سال ۱۹۹۹، همه و همه به او در رشد و یادگیری و کسب تجربه در زمینه‌های گوناگون، کمک شایانی کردند.

/کریس کورنل:

“هدف من، یادگیری فنون مختلف نیست. تنها خواسته و هدف عالی من این است که بتوانم صدای خوبی از ساز-ام در آورم. اگر به این هدف دست یابم، می‌توانم در تمام قطعاتی که ضبط می‌کنیم، رد پای شخصی‌ام را از خود به جا بگذارم.”

آخرین آلبوم سولوی زندگی کریس کرنل – یعنی Higher Truth که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده‌بود – نه‌تنها به طور مستقیم تحت تأثیر آلبوم سولوی Songbook بود، بلکه با توجه به تجربیات جدیدی که کریس به دست آورده‌بود، شمایل و رنگ صوتی منحصربه‌فردی به خود گرفته‌بود.

وی در یکی از مصاحبه‌هایش با پایگاه Total Guitar در سال ۲۰۱۵ گفته‌بود:

“رویکرد من به گیتار همیشه این بوده که «نمی‌خواهم چیزی بدانم». من فقط می‌خواهم آن را طوری بنوازم که به نظر-ام درست و گوش‌نواز است. من فکر می‌کنم اگر بتوانم این کار را به طور کامل و اصولی انجام دهم، می‌توانم در تمام قطعاتی که ضبط می‌کنیم، رد پایی از خود-ام به یادگار بگذارم. برای دستیابی به این امر باید با تاریخ ترانه‌سرایی و اجراهای گیتار و البته تئوری موسیقی (!!!) آشنا می‌شدم. “

وقتی کریس از تاریخ ترانه‌سرایی و اجرای گیتار صحبت می‌کند، احتمالن منظور-اش لد زپلین و نیک دریک هستند؛ هنرمندان بزرگ و محبوبی که همیشه خوب می‌شنیدند و خوب عمل می‌کردند؛ موزیسین‌های مستعدی که استعداد بالقوهٔ آن‌ها در پنجه‌نوازی گیتار را می‌توان در قطعاتی نظیر Through The Window و Dead Wishes به‌راحتی مشاهده کرد. نیک دریک متوجه شده‌بود که کورنل می‌خواهد گیتار را به گونه‌ای کوک کند تا «نت‌ها را آن‌گونه که دوست دارد، بشنود.».

به همین دلیل هم او را به سوی کوک غیرمعمول [E A E E B E] سوق داد: «این یکی از آن کوک‌های عرفانی و تقریبن عامیانهٔ بریتانیایی است؛ یک نوع حس رؤیایی، مه‌آلود، مبهم و باشکوه.

کریس ضمن توجه دقیق و عمیق به اجرای دریک گفته‌بود:

“تغییرات بسیار ظریف و جزئی در کوک گیتار باعث به وجود آمدن این اصوات رؤیایی، روحانی و مه‌آلود از ساز می‌شود.”

ساخت موسیقی بدون دست یافتن به اصوات گرم، غنی، جادویی و منحصربه‌فرد دریک کار بسیار سختی است اما حداقل به ما کمک می‌کند تا به ایده‌های موسیقایی خاص، هیجان‌انگیز و دست اول برسیم.»

دنیایی کاملاً متفاوت

کرنل وقت نسبت قابل توجه‌ای از زندگی‌اش را صرف یادگیری و کسب مهارت‌ها و تجربیات جدید کرد و ماحصل همهٔ این‌ها را می‌توان در آلبوم Higher Truth ملاحظه نمود.

کریس در یکی از گفت‌وگوهایش با رسانه‌ها گفته‌بود:

“من بعضی آهنگ‌هایم را عمدن در گام‌هایی می‌نویسم که حتا خود-ام هم به‌سختی می‌توانم آن‌ها را اجرا کنم.

در بسیاری از مواقع، اصلن لازم نیست بدانید موزیسین، آهنگ‌اش را در چه گام یا سرکلیدی نوشته؛ چراکه با چند بار گوش دادن به قطعه، می‌توانید خود-اتان را با آن هماهنگ کرده و کل قطعه را به‌درستی اجرا کنید. من گاهی اوقات قطعاتی می‌نویسم که پارت وکال آن بسیار سخت و چالش‌برانگیز است اما هنگام تولید Higher Truth سعی کردم حداقل چند قطعه در آلبوم باشد که موزیسین‌های تازه‌کار و جوان بتوانند آن را به طور کامل و درست اجرا کرده و ویدیوی خود-اشان را در یوتیوب با دیگران به اشتراک بگذارند.”

به خاطر همین چیزهاست که همهٔ اهالی موسیقی از درگذشت وی ناراحت هستند و به‌راحتی نمی‌توانند با این موضوع کنار بی‌آیند. اگر از ما بپرسید، می‌گوییم تولید یک آلبوم جدید توسط Soundgarden می‌تواند ادای احترامی به این هنرمند فقید بوده و سفر ماجراجویانهٔ وی در دنیای موسیقی را به انتها برساند. از این گذشته، Soundgarden با ادامهٔ راه کریس و پیروی از خط فکری او در تولید قطعات موسیقی می‌تواند یاد او را زنده نگه داشته و از میراث ارزش‌مند او به به‌ترین شکل ممکن محافظت کند.

با وجود جایگاه رفیع و بهره‌مندی از احترام قهرمانان شخصی‌اش نظیرPage و Sabbath، کریس کرنل هیچ‌گاه دست از یادگیری، پرسش‌گری و کسب تجربه بر نداشت و این ره‌یافت را تا آخرین روز عمر-اش دنبال کرد.

چه او را با یک D-28 تنها می‌گذاشتیم و چه موزیسین‌های حرفه‌ای و کارکشته‌ای مثل اعضای گروه‌اش را دورتادور او قرار می‌دادیم، او باز هم یک نگاه کلی و دلسوزانه نسبت به کار-اش داشت و همواره سعی می‌کرد ایده‌های ناب و منحصربه‌فرد-اش را در قطعاتی که تولید می‌کند، به کار گیرد.

او به ما گفته‌بود:

” مهم نیست چه می‌نویسم؛ چراکه من در حال خلق موسیقی فیلمِ یک دنیای خیالی هستم. من باید در آن دنیای خیالی گم شوم و سپس شروع به گوش دادن و کار کردن کنم. من باید مدام به این فکر کنم که در حال حاضر چه می‌شنوم و چه درک می‌کنم.”

این‌ها صحبت‌های مردی است که وقتی به او و نوع دیدگاه‌اش به موسیقی فکر می‌کنیم، دل‌تنگ‌اش می‌شویم.

منبع musicradar
عضویت در خبرنامه تهران ملودی
عضو خبرنامه ما شوید و مطالب و پیشنهادات ویژه ما را در ایمیل خود دریافت کنید.
نگران نباشید! هر زمان مایل باشید می‌توانید عضویت خود را لغو کنید.
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.